متن دلنوشته کوتاه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلنوشته کوتاه
دلم میخواهد همانند شال گردن گرم،
در روزهای برفی کنارت باشم...
یا که مرهمی باشم بر زخمهای نمک خورده ی قلبت...
دلم میخواهد همان موسیقی گوشنواز مورد علاقه ات باشم که در عمیق ترین روزهای دلتنگی ات گوش میدهی...
یا که همان گل خوشبویی باشم که صبحگاهان با بوی خوشش...
گفتم می گذرد اما آنچه گذشت عمرم بود
یلدا حقوردی
با یادت خدا جانم دلها ارام میگیرد
عشق را باید زندگى کرد... نه به یاد آورد
مریم صادقى
باورش نمیشد ک بالاخره بعد کلی انتطار عشقش برگشته باشه،،،دیگه خبری ع اون همه بی خوابی و دلتنگی نبود،حتی میتونست ع ته دل بخنده،،تموم وقتش رو با عشقش میگذروند...مشغول چت کردن با عشقش بود،،انگار با برگشتن عشقش دنیارو بش داده بودن،،،قربون صدقه های گاه و بیگاه دوباره از سر گرفته...
هیچوقت زندانی گذشته خودنباش ،گذشته فقط درس بود،نه حبس ابد
یادمون باشه که زندگی بازی فوتبال نیست ،که وقت اظافه داشته باشه ،زنگ الان زنگ تفریحه ،زنگ بعدی شاید زنگ حساب وکتاب باشه
رابطه های خوب باحرفای قشنگ شروع میشه ،ولی بارفتارهای درست دوام پیدامیکنه،بیشترادمها اولش رو خیلی خوب بلدن ولی درادامه پراز اشتباه هستند
دوست عزیز البفبای غربت را درشهر غریب جستجونکن،
هرگاه که عزیزت نگاهش را به دیگری دوخت ،انگاه تو غریبی
زندگی مثل بازی شطرنج میمونه ،تاوقتی که بلد نیستی همه دوسدارن بهت یادش بدن،اما همین که یادمیگیری همه دوست دارن شکستت بدن
افسردع شدع بود،دیگع حتی تمایلی ب خوردن پاستیلایی ک ی روزی تنها خوراکی مورد علاقش بود نداشت،،حتی با دیدنش اشکش درمیومد چون اونو یاد عشق ازدست دادش مینداخت...ع رو تخت بلند شد و ظرف پاستیل رو ع میز برداشت محکم پرتش کرد رو زمین..پاهاش جون نداشتن همونجا افتاد رو زمین...
خسته و کلافه ع بیرون برگشتم خونع،،صدای بلند تی وی نشون میداد ک زودتر از من رسیده خونع..کتونیمو جلو در درآوردم و صندلای سفیدمو پاکردم و رفتم سمت پذیرایی، محال بود خونع باشع و وقتی صدای بسته شدن دررو بشنوه چیزی نگه...باچیزی ک دیدم دلم براش ضعف رف..روی کاناپه خواب...
چن دقیقه ای بود ک زل زده بود ب دخترو پسری ک کمی دورتر ع ما نشسته بودن و صدا خنده هاشون و دستای تو هم قفل شدشون نشون میداد ک همچی رو ب راهه.. پوزخندی زدم و گفتم؛گفتی بیام ک زل بزنی ب بقیع؟!کمی سرجاش جاب جا شد و...
خیره بود ب شمع های روشن رو میز،دستشو گذاشت زیرچونشو گف:دلم میخواد مدتی اینجا نباشیم...ابروهامو دادم بالا و صورتمو کمی نزدیکش کردم و آروم گفتم:مثلا کجا بریم؟!
تکیه داد ب پشتی صندلی و چشاشو بست و لب زد؛یجایی ک فقط خودمو خودت باشیم،یجایی فارغ ع این همه شلوغی..یجایی ک فراموش...
صدای خنده هاش گوش فلک رو کَر کرده بود،چقد تو اون لباس صورتی خواستنی شده بود،موهای فرش دورش ریخته بودن چشای درشت و خمارش عجیب دلبری میکرد ...کوسن رو از رو پاش برداشتم و یکه ای خورد و ب حالت غر گف؛چیکار داری بیا فیلم ببینیم بدعنق خان..چشاشو دوخت ب...
اهنگ دریا گرشا رضایی پلی بود.. تکیه شو داد ب ماشین مشکی رنگش و عمیق خیره شد ب گوش ماهی های لب ساحل ک هرسری موج بهشون برخورد میکرد
تعدادیشون رو باخودش میبرد،وجودش اینجا بود اما انگار حواسش جای دیگری بود،نزدیکش شدم انگشتمو اروم روی دستش کشیدم،بالاخره ازاون حال و...
بی صبرانه منتظر اومدنش بودم غذای مورد علاقش در حال جا افتادن بود شربت خاکشیر و گلاب آماده کردم و گذاشتم تو یخچال تا خنک بمونه دیگه نزدیکه اومدنش بود راهی اتاقمون شدم کمی به خودم رسیدم به عکسش که انگار زل زده بود بم نگاهی انداختم و چشمکی نثارش...
با چشمانی تر شده از دست کشیدن
از همه چیز و همه کس
به دور از وهم و خیال
ملموس و زنده، پا به پای نفس های آخر
یک گوشه دنیا
به انتظار صدای انداختن کلید آمدن
توی در قفل شده دنیایم
نشسته ام
و تو
بی آنکه قدم از...
یک حسی
مثل حس دلتنگی مرا خواهد کشت
شاید اگر نیایی
مثل یک مرداب کهنه
توی آن فرو میروم و
از هر چه بودن است
ساقط خواهم شد؛
دلتنگی ام معلولی بی دلیل است
نمی داند چرا هست؟
نمی داند چرا سال های سال است
چسبیده بیخ این گلوی بی...