متن دلنوشته
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلنوشته
و امشب از خدا بپرسید ،قدر و قیمتِ دلهایِ ساده ای که به سادگی شکستید چند؟
دعای شمایی که ،
دلها شکسته اید و گونه ها، تَر کرده اید و از دلِ ساده دلها خواب و آرام و قرار گرفته اید،
بالا نمی رود هرگز!
تهران
امروز
ستون نیازمندی های تمام روزنامه هایش این بود
نیازمندیم به خبرهایی خوب
به مرهم
به دل هایی بدون داغ
نیازمندیم به اشک های از سر شوق
به دلهره های اتفاقات خوب
به مهربانی بیشتر
نیازمندیم به اخباری با دو خط لبخند...
تا فرصت هست از همه توانمان
استفاده کنیم
برای بهتر شدن
مهربانتر شدن
حیف است هر روز بگذرد
و هیچ تغییری حاصل نشود
اجازه ندهیم امروز همانی باشیم
که یک عمر بوده ایم
- چه دلنشین است
روزی که با لبخند
شروع شود ..
پنجره یِ دلت را
رو به خوشبختی باز کن
عشق را به قلبت دعوت کن
و نفس بکش هوایِ مهربانی را .
حالِ دلتون خوش..
یک روزهایی هم هست که از همان ابتدایِ صبحش حالِ آدم ، بی دلیل ، خوب است ...
آدم دلش می خواهد ؛ بی هوا بخندد و شاد باشد ، ببخشد و بی خیال باشد ، مهربان باشد و عاشقی کند !
من این روزها را دوست دارم ...
روزهایی...
آدم ها خسته که شدند؛
بی صدا تر از همیشه می روند!
احساسشان را بر می دارند و پاورچین پاورچین، دور می شوند...
آدم ها هر چقدر هم که صبور باشند؛ یک روز صبرشان لبریز می شود،
کم می آورند، همه چیز را به حالِ خود می گذارند و می...
اگر کسی گره ای دارد
و تو راهش رامیدونی سکوت نکن!
اگر دستت به جایی می رسه کاری کن
معجزه ی زندگی دیگران باش..
بی شک فرد دیگری معجزه زندگی تو خواهد بود عطیه چک نژادیان
بهار که از راه می رسد
جوانه سر می زند، شکوفه می شکفد
باران نم نم می بارد آسمان نفس می کشد
بهار که از راه می رسد
زمین سبز می شود بلبل نغمه خوان می شود
روز نو می شود سال نکو می شود
اما… تو چطور؟
اگر شکوفه...
خسته از مزون برگشتم خونع،سریع ی دوش گرفتم و پیراهن کوتاه لیمویی رو تنم کردم و موهامو آزاد دورم رهاکردم تا خشک بشن...برا عکسش بوسه ای فرستادم و راهی آشپزخونه شدم ..مواد کتلت آماده بود چایی دم کردم و براش پیام فرستادم\ماهت دلتنگتع :)\
باز برگشتم تو اتاق صندلای سفیدمو...
صدای خنده هاش گوش فلک رو کَر کرده بود،چقد تو اون لباس صورتی خواستنی شده بود،موهای فرش دورش ریخته بودن چشای درشت و خمارش عجیب دلبری میکرد ...کوسن رو از رو پاش برداشتم و یکه ای خورد و ب حالت غر گف؛چیکار داری بیا فیلم ببینیم بدعنق خان..چشاشو دوخت ب...
«دلنوشته»
از هیچ کس هیچ انتظاری نداشته باش
آدم ها زیاده خواهند
کم بخواهی تمامت را می خواهند
بیشتر که بخواهی
می شوی غول چراغ جادوی خواسته هایشان ...
محبتی که نمی کنند و از تو همیشه می خواهند
صداقتی که در وجودشان مرده است و در وجود تو می...
مشق امروز
یک صفحه بنویسید
بابا نان نداد
بابا نان نداد
بابا نان نداد
.......
آنقدر بنویسید تا بفهمین \بابا خیلی غمگین است\ چون نانی ندارد ک بدهد¡
فاطمه عبدالوند
می خواهم بنویسم، باور کنید می خواهم
اما نمی دانم از کدام زیبایی بنویسم¿
از چ بنویس¿
اصلا برای ک بنویسم¿
از کودک رها شده در خیابان بنویسم ک فقط حاصل یک شب هوس و لذت است و حال وبال گردن¿¡
یا از دستان سیاه نوجوانی ک نتیجه ی زباله...
مرا زین بغض رهایی نیست...
فاطمه عبدالوند
تلخ¡
مثله حال و روز دبیری ک با عشق برای دانش آموزانش درس اقتصاد تدریس می کند در حالی ک خودش دغدغه ی اجاره خانه ی هر ماهش را دارد...
فاطمه عبدالوند
مجبور بودیم ب این دوری اجباری...باید مدتی تحت مراقبت میبودم تا همچی خوب پیش بره...هرموقع ک زنگ میزد سریع میگفت فک نکنی زنگ زدم ک حال وروجک بابا رو بپرسما،اصلا اینطور نیس،فقط میخوام حال تو خوب باشع،مطمئنم کن ک حالت خوبع...و اگ بگم کیلوکیلو قند تو دلم آب میشد دروغ...
اهنگ دریا گرشا رضایی پلی بود.. تکیه شو داد ب ماشین مشکی رنگش و عمیق خیره شد ب گوش ماهی های لب ساحل ک هرسری موج بهشون برخورد میکرد
تعدادیشون رو باخودش میبرد،وجودش اینجا بود اما انگار حواسش جای دیگری بود،نزدیکش شدم انگشتمو اروم روی دستش کشیدم،بالاخره ازاون حال و...