متن دو بیتی

👌شعردوبیتی

نمیخواهم دراین دنیا بمانم
خدایا خود بِبَر از این جهانم
ندارم دلخوشی دیگر خدایا
همان بهتر که در دنیا نمانم

✅شعراز:حسین صالحی

👌شعر دوبیتی

بیا قدرِ خوشی ها را بدانیم
همیشه این خوشی ها را نداریم
خوشم یا ناخوشم فردا ندانم
بیا درحسرتش فردا نمانیم

✅شعراز:حسین صالحی

👌شعر دوبیتی

تو گفتی عشقِ ما پایان ندارد
دلِ تو طاقتِ هجران ندارد
چه شد رفتی و از تو یک خبر نیست
دلِ ما بین سر و سامان ندارد

✅شعراز:حسین صالحی

👌شعردوبیتی

دلا تا میتوانی مهربان باش
جدا از حرفهایِ این و آن باش
مشو بدخواهِ مردم از حسادت
دعاگویِ رفیق و دیگران باش

✅شعراز:حسین صالحی

👌شعردوبیتی

خدایا در جوانی پیر گشتم
گرفتارِ غمِ دلگیر گشتم
ندارم دلخوشی یا احترامی
من از این زندگانی سیر گشتم

✅شعراز:حسین صالحی

👌شعردوبیتی

نمی دانم چرا حالم خراب است
تمامِ نقشه هایِ من بر آب است
بماند در دل بسی افسوس و حسرت
دریغا آرزوهایم سراب است

✅شعراز:حسین صالحی

👌شعردوبیتی
فلک با من سرِ سازش ندارد
دَمی فکرِ من آرامش ندارد
زِ حالِ هر که میپرسم بگوید
چو من او نیز آسایش ندارد

✅شعراز:حسین صالحی

👌شعردوبیتی اسرای دفاع مقدس
چِِشََم بر در بِماند و یارنیامد
صدایی از در و دیوار نیامد
اسیرانِ وطن آزاد گشتند
قرارِ این دلِ بیمار نیامد
شعراز:حسین صالحی

چشمت، تنت، به هم زدنت، قهر کردنت؛
دنیای من شده ست همین اتفاق ها
من با تو و تو با من و... نه !غیر ممکن است ؛
بخت مزخرف من و این اتفاق ها؟!

فروغ دیده
فروغ دیده ام جانان کجایی؟
نگویی رفته ای دیگر نیایی
به حسرت گاه این دنیا شمارم
ز سویت منتظر شاید بیایی

دنیا همه سر به سر پر است از بازی
خرسند یکی و دیگری ناراضی
در اوجِ گرفتاری دنیا بی شک...
گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی

بهزاد غدیری / شاعر کاشانی

بوسه بر لب های تو شیرنتر از جام عسل
یک دو بیتی از لبت باشد برابر با غزل

من بهایش می دهم هرچند باشد قیمتش
پس بده یک بوسه را با اندکی از آن بغل!

ارس آرامی

صبح است دلارامم ای حضرتِ مستانه
مضمونِ دو بیتی ها دردانه ی این خانه
امروز چه خوش یُمن است صبحانه کنار تو
لبخند حلالت باد خوش مزه ی دیوانه...

از پی رد و قبول عامه، خود را خر مساز
ز آنکه نبود کار عامی جز خری یا خرخری

گاو را باور کنند اندر خدایی عامیان
نوح را باور ندارند از پی پیغمبری

سنائی

دارایی من ،ناز نگاهی که تو داری
بیداد از آن چشم سیاهی که تو داری

هر صبح ببوسم به خیالت لب خود را
دیوانه شدم،از رخ ماهی که تو داری