متن رعنا ابراهیمی فرد
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات رعنا ابراهیمی فرد
ماه مرا نگریست ...
شب قصه خواند ...
زمان گذشت ...
آرزوی باهم بودن زمان را مکدر ساخت
تنها شاخه ها مرا فهمیدند
کسی از سر شاخه ها خبر نداشت
طوفان بی پروا آنها را شکست
ماه کنار من به مهمانی نشست
انتظار ابدیت را در مسیر عشق تثبیت کرد...
خواب می بینم
خواب روزهای آفتابی
خواب افتابگردانهایی که صورتشان را با نور خورشید سرخاب می کنند
خواب می بینم
خواب تمام روزهایی که به سختی گذشت
اما به خیر گذشت
خواب تمام ساعتهایی که از دستم دلگیر بودند
خواب تمام عشقهای یکطرفه ای که چشم هایم ندید
اما دلهایشان...
از من چه کاری ساخته است
وقتی کسی به دلخواه خود را در لجنزار به دار می آویزد
از من چه کاری ساخته است
وقتی کسی را می شناسم که لیاقت را دوست ندارد
و این منم ...
و زمان که هرگز نمی ایستد
رعناابراهیمی فرد (رعناابرا)
به سویم بیا همچون باد
همچون طوفان سرگردان
همچون رنگین کمان بعد از بارش باران
به سویم بیا همچون حرفهای عاشقان
به سویم بیا...
به سویم بیا ...
همچون بوسه هایی که از عشق پر پر می زنند
تا خود را برسانند بر رخ یار
رعناابراهیمی فرد (رعناابرا)
ما در آینه ی کوچک یک شانه
در پی مقصود دل می گردیم
ما واژه ی مصلوب تسلیم را
هرگز نمی پسندیم
رعناابراهیمی فرد (رعناابرا)
.
در میان صحبت های منطق
هزاران بار مرده ایم
خاطره ها را به روزنه ای ...
به گرد فراموشی سپرده ایم
گاه ...
با گفتن : \ این نیز بگذرد \
به افق دیگری رفته ایم
زندگی این است آیا ...!؟
در این فلسفه سالهاست که مانده ایم
رعناابراهیمی...
بارور ساخته است آفتاب را
شکست های تکراری ...
هورای زمین رو به سمت خاموشی ست
بوی کافور می شکند مرا
چگونه باید گرفت انتقام را
که خاک مملو از مشوش کینه هاست
که خاک پر از گور آرزوی شخصی تنهاست
رعناابراهیمی فرد (رعناابرا)
چه خوب میشد
کلید قلبها در دست هایمان بود
و باز می کردیم درش را
با مهر ، مهربانی ، عطوفت
چه خوب میشد
کلید قلبها در دست هایمان بود
و باز می کردیم درش را
با گذشت ، ملاحظه کردن ، همدردی
چه خوب میشد
کلید قلبها در دست...
رازها شوخی بردار نیستند
دلشان یک دنیا سفر کردن می خواهد
رازهایی را که نمی خواهی فاش شود
به هیچ کس نگو
اگر گفتی بدان قطار مسافرتش را
هیچ گاه نمی توانی کنسل کنی
رعناابراهیمی فرد (رعناابرا)
ای کاش ...
زندگی ها شاعرانه بود
تمام حرفهای ما ، صادقانه بود
ای کاش ...
سادگی ها رنگ نمی باخت
چند رنگی ها ...
اسب زمان را نمی تاخت
ای کاش ...
دلها عارفانه بود
تمام حرف های ما صادقانه بود
رعناابراهیمی فرد (رعناابرا)
سراغ تو را از ماه می گیرم
ستاره و شب تاب می گیرم
سراغ تو را...
از همه جا و همه کس می گیرم
شاید در گوشه ی یک آینه تنها باشی
رعناابراهیمی فرد (رعناابرا)
به زن بودنم نگاه نکن
گاه عقابی هستم ...
که دنیای مردانه ، زیر بالهایم
قصه ای بیش نیست
به زن بودنم نگاه نکن
گاه کوهی هستم ...
که ریزش سنگ ریزه هایش امکان پذیر نیست
به زن بودنم نگاه نکن
گاه قدیسی هستم ...
که شکست برایم دروغی بیش...
جان من هستی و دلدارم تویی ...
جان تویی ...جانان تویی ...
قلب بی آلایشم ...
دریای احساسم تویی...
رعناابراهیمی فرد (رعناابرا)
خواب ها ...
جای قرارهای عاشقانه ای هست؛
که هیچ گاه ...
قرار نیست اتفاق بیفتد ...
رعناابراهیمی فرد (رعناابرا)
حس می کنم ...
زمین پر است از جسدهای خاموشی
که بدون نشانی دفن شده اند
حس می کنم ...
زیر پاهایم پر است از فریادهای بی صدایی
که از جنایت حرف می زنند
زمین خیلی چیزها می داند
زمین باید حرف بزند
زمین باید داستان دخترکی را بگوید
که...
زن ها را محدود نکنیم
زن ها را بخاطر تعصب ها ، جهالت ها
غیرت های الکی محدود نکنیم
زن معجزه می کند ...
اگر استعدادهایش را ...
در زندان کوته فکرانه ی مردها اسیر نکنیم
اگر زن را موجود ضعیف تصور نکنیم ...
اگر زن را بخاطر زیبایی اش...
کجای جهان ایستاده ایم !
که همدیگر را چنین آزار می دهیم
انگار جبهه جنگ است !
و ما حاکمان جنگ بر سر حکومتیم
چرا زندگی را به همدیگر سخت می کنیم
چرا به جای درک کردن ...
همدیگر را به باد طغیان و تهمت و افترا می بندیم!
چرا...
برایم ستاره می چیدی و من خوشحال بودم
میان شب و تاریکی تو ، مهتاب بودم
هر آن غرق تماشای تو بودم آری ...
فارغ از ستاره های دنیا بودم
رعناابراهیمی فرد (رعناابرا)
باران نم نم می بارد
و نگاه ها در امتداد قدم ها کشیده اند
اینجا آخر زمان نیست
اینجا نفس ها ...
هنوز هم کشیده می شوند
در امتداد این بودن ها
پیاده رو هایی ست
پر از حرف های تنهایی
پر از دلهایی شکسته
پر از سکوت نگرانی ست...
بی شک بعد از این قدر خواهیم دانست
روزهای ساده را
بغل کردن را ...
صحبت کردن بدون ترس ...
روزهای سالم را ...
بی شک قدر خواهیم دانست نعمتهای خدا را
بی پروا بیرون رفتن ها را
دست دادن ...
رو در روکنار هم ایستادن را
سفارش قهوه در...
اگر دلت شکست ...
خدا آن بالاست ، چوبی دارد که بی صداست
و چنان می زند آنهایی را ...
که می شکنند قلب بی آلایش ات را
و روزی خواهند گرفت جوابش را بی خبر از اصل ماجرا
آنهایی که شکستند وجودت را
اگر دلت شکست ...
اگر اشکی...