متن صبح

با شبی که در چشمهایت در گذر است
مرا به خوابی دیگر گونه بیداری بخش
چرا که من حقیقت هستی را
در حضور تو جسته ام
و در کنار تو صبحی است
که رنج شبان را
از یاد می برد
بگذار صبحم را به نام تو بیاغازم
تا پریشانی دوشینم...

تو اتفاق ناب من در هر صبحی
صبح من با تو و لبخندت صبح می شود و چشمانت که جسم و روحم را تسخیر می کند .

صبح که می آید ،
سلام گوشه ای کِز می کند
حریف چشمهای تو
بوسه است و بس ...!

دستهای تو️
خود خورشید است...️
وقتیکه با نوازش گونه هایم
صبحم را بخیر میکنی

تو اشتیاق منی برای صبح شدن
که تو را ببوسم و صبحم بخیر شود



️️️

صبح می تواند خلاصه ای باشد
از خنده هایت ؛ تو بخند !
جهان بهانه ای می شود
برای دوست داشتنت ...



️️️

صبح هادلواپسى هایم را
در عطر تنت گم مى کنم

و با صبح بخیر چشمانت
نَفَس مى گیرم

.

تجربه میکنم
هر صبح بار دیگر
عشق را با تو

️️️

.

صبح که می شود
قلبم را از نو برایِ کنارِ تو تپیدن
کوک می کنم
این یعنی خودِ خود زندگی ...!

️️️

تو با صبح شکوفا می شوی
نفس نفس در من جان می گیری
و آفتاب را
با چشمانت به خانه ام می آوری

بگذار این صبح
یادگار مهر تو باشد

صبح ها
دلواپسی هایم
را
در عطر تنت گم می کنم و با
صبح
بخیر
چشمانت نَفَس می گیرم

️️️

️صبح
وقتی دستانم لابه لای موهایت می پیچد
میان قلبم چیزی حس می کنم
که به عشق شباهت زیادی دارد
نمیدانم
دستانم عاشق شدند
یا قلبم ...!؟


️️️

صبح میتواند خلاصه ای باشد
از خنده هایت ؛ تو بخند !
جهان بهانه ای میشود
برای دوست داشتنت ...

صبح آمد خورشید را بوسیدم
ترانه ی دوست داشتنت را سرودم
امروز هوای دوست داشتنت
بی بهانه می بارد
امروز را تنها بی بهانه بتاب ...

️️️

پلک ڪه میزنے پرنده میشوم
و نگاهم ڪه میڪنے، دریا
تصور ڪن...
چه صبح زیبایے هستم️
با چشمهاے تو ...!

️️️

هر صبح از نگاهت
عشق را می شود
بوسه بوسه نوشید...



️️️

صبح آمده تا دلبری آغاز کنی️
تا پنجره روی باغ گل باز کنی دم کرده ام عاشقانه یک قوری شعر
من چای بریزم بلدی ناز کنی؟️

دوست داشتنت
هر صبح در من طلوع میکند
و این یعنی غروب تمام غصه هایم ...

مڪَر نمی ڪَویی ڪه ،
هر آدمی
یڪ بار عاشق می شود؟
پس چرا ....
هر صبح ڪه چشم هایت را
بازمی ڪنی
دل می بازم باز ...؟!



️️️

صبح است
چه بی تابانه می خواهمت
و برای گفتن دوستت دارم
لحظه شماری می کنم
بیدار شو !




️️️

بگذار صبح را در چشم تو
من معنا کنم
ای که هر صبحم
هزاران مثنوی باشد برای وصف تو

بگذار صبح
گونه هایت را ببوسم
عطرِ نفس هایت
مرا سیراب کند
بگذار در سرسراى خیالت،
صبح هایم را
با تو به خیر کنم ...


️️️

از شوق بی خوابم
بڪَو صبح بخیر
بهانہ اے می خواهم
ڪہ بڪَویم چقدر
دوستت دارم
در من مانده...


️️️

صبح
تنها بهانه ی نمنای باغچه است
برای عطر پاشیدن و
نازیدن و تو️
تنها بهانه ی زیبای منی برای خندیدن . . .