متن عاشقانههای سیامک عشقعلی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشقانههای سیامک عشقعلی
با رودها رفتی که دریا را ببینی!
دلتنگ بودی صبح فردا را ببینی!
زخمی شدی و روزگارت درد می کرد
حق داشتی یک فصل زیبا را ببینی!
تنهایی ات پاییزی از افسردگی داشت
می خواستی لبخند گل ها را ببینی!
خورشید بودن شد گوارای وقارت
باشد که در آیینه ها...
یک لحظه هم تنها نمی گذارمت!
حتی خدا باشد، نمی سپارمت!
من زنده هستم با هوای عشق تو
دیوانه ام! اینگونه دوست دارمت...
شاعر: سیامک عشقعلی
با عکس هایت دردِدل کردن چه زیباست!
گاهی تو را در خواب می بینم عزیزم!
حالی نپرس از من که ویرانم برایت...
من چندسالی هست غمگینم... عزیزم...
رودم که در خود می روم هی سمت دیروز
هی زخم هی نیش از شکستن خورده ام من!
گفتی بگویم زندگی زیباست اما......
تشبیه خوبی نیست اما، نیست چاره!
آتش فشانِ زخم هستم... گورِ دردم...
حالم رو می پرسن همه با بغض می گم:
یه چند سالی میشه جایی گیر کردم!
| شاعر: سیامک عشقعلی |
ما باز می آییم
آبی تر از دریا!
از سینه ی دیروز
همراه با فردا!
با وسعتی از نور
با آسمانی شاد
هم شوق با بوسه
از هرچه غم آزاد!
با چشمه ها هم فصل
با رویشی پربار
ما بازمی آییم
با عطرِ گندم زار
هرروز این لبخند
تکرار خواهد...
هر فصل باشد من هوایم سردِ سرد است
باغی پر از مرگم که رنگم سرخ و زرد است
این روزها لالم ولی سرشار از حرف...
با من چه کردی که سکوتم، شرحِ درد است!
| شاعر: سیامک عشقعلی |
هیچ می دانی که یوسف بودنت زیباست! چون
چاه می ارزد به تاج و تخت! زندانی بمان!
چشم ها در غصه ات شد کور تا باشی عزیز!
ماهِ من مصری نخواهد بود! کنعانی بمان!
شاعر: سیامک عشقعلی
نجیبی! با خدایی! مهربانی!
برایت می نویسم تا بخوانی:
حضورت بهترین تفسیر از عشق
تو ماهی خوب من! امیدِ جانی!
زمینم زیر پاهایت همیشه
تو اما هم شکوهِ آسمانی!
هوایی در تنفس های قلبم!
تو مثل زندگی هستی! گرانی!
چه دل هایی برایت رفته در شهر
ولی شاید خودت این...
دلم گرفته مثل چشم های خیس از اشک
دلم گرفته مثل کوچه های بارانی...
اسیر غربتم در این هوای دردآلود
تو از هجوم غصه در قفس چه می دانی!
📝 شاعر: سیامک عشقعلی
ای شکوه سبزِ زیبایی!
آخرین سرود دریایی!
خسته ایم! خسته از این بغض
با کدام جمعه می آیی؟
شاعر: سیامک عشقعلی
به آسمان، زمینِ خداوند سلام!
به هرچه آفرید هنرمند سلام!
به رود، چشمه، سنگ، به این پنجره ها
به زندگی، به عشق، به لبخند سلام!
شاعر: سیامک عشقعلی
جرات ندارد غم، به سمت ما بیاید
با عشق شیرین تو سبز از خنده هستم
هرروز من زیباست در این باتو بودن
من در کنارت فاتحِ آینده هستم!
شاعر: سیامک عشقعلی
ای شروع خوبِ هر دفتر شما!
باز من دلداده و دلبر شما!
عشق شد یک وسعتِ بی حد و مرز
این طرف من، آن طرف دیگر شما!
با شما شعرم چه زیباتر شده!
کرده ای شعر مرا محشر شما!
گفته بودم! باز می گویم و باز
از تمامِ هرچه زیبا،...
مثل یک شعرم که خارج می شود از وزنِ خود
روزهایی دارم از ویران شدن هم، سخت تر!
گاه می خندم که حالم را نپرسی، راستش
نیست در دنیای ما، از من کسی بدبخت تر!
شاعر: سیامک عشقعلی
مادرم؛
با زنانِ کوچه
گرم صحبت بودند،
یکی از آن ها گفت:
یک نفر هست بگوید آیا!؟ عشق را! چیست!
خنده روی لب مادر گم شد!
بغض شکفت...
آه کشید،
گفت: بیچاره سیامک...
و گریست!
شاعر: سیامک عشقعلی
مشتاقِ با من بودنی! جوری که باید نیستم!
یک روز می آیی ولی، آن روز... شاید نیستم!
شاعر: سیامک عشقعلی
در شراب و شعر و شب، غرقِ شکفتن می شوی!
عشق می افتد به سجده، تا تو یک «زن» می شود!
شاعر: سیامک عشقعلی
بعد از این، هرجا که اسم از ما دوتا می آورند
بی تفاوت! سرد! دور از هم! جدا می آورند...
می سپارم دست هایت را به دستِ زندگی
کوچه ها کمتر، کسی را سمت ما می آورند!
با هزاران قصه این مردم دل از ما می برند
بی فایی را...
خانم! منو یادت نره هرجا که باشی
گاهی سرم رو، روی زانوهات می ذارم...
امشب قنوتت رو کمی طولانی تر کن!
با گوشه ی چادر نمازت حرف دارم!
خانم! دلم بدجور غم داره... می بینی؟
من آسمون رو با هوات بارونی کردم!
گفتی بمونم روی قولم با خدامون
بگذر ازم!...
مثل طرح های قاجاری!
مثل سیبِ سرخِ تب داری!
باشکوه مثل یک دریا
هرچه زیباست، تویی! آری!
هرچه چشمِ شور، دخترجان!
از تو دورِ دور! دخترجان!
شعر هرچه هست، تقدیمِ:
خدای غرور! دخترجان!
مثل کوچه های تبریزی!
مثل کوردها دل انگیزی!
ای شمالِ خاطرات سبز
ای جنوبِ زردِ پاییزی!
خنده...
باران بهانه بود
شاید برای ما...
تا بشکفد غزل
از بوسه های ما!
باران بهانه بود
عاشق شویم باز
با خاطرات هم...
مثل قدیم... باز...
باران بهانه بود
تا مهربان شویم!
رنگین کمانِ عشق
در آسمان شویم!
باران بهانه بود
(لطفِ خدای خوب)
تا آشتی کنیم
با حرف های خوب!...
جان خواستی! دادم! گرفتی تا بدانی
من در قمارِ عشق تو، دلداده بودم!
خونم که سرخ از غصه شد، دیدم نماندی
رفتی و فهمیدم نه! من... من ساده بودم!
یک بار دیگر عشق را از دور دیدم
یک بار دیگر با دلم در خود شکستم!
من داغ این تنها شدن...
چه قدر گفتم!
برای «نماندن» عجله نکن!
دیدی؟!
هوایت را جا گذاشتی،
در آسمانم!
سیامک عشقعلی
مگر از کنار خواب هایم عبور می کنی؟،
که با هر طلوع
عطر گل سرخ می گیرد،
پیراهنم!
🟩 سیامک عشقعلی