متن علی معصومی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات علی معصومی
یلدا شد
شبی که از تو ندارد نشانه یلدائی است
دلی که از تو نگیرد بهانه سودائی است
تب و خیال تو ای ماهتاب خاطره ها
تمام پنجره ها را ترانه می سازد
◇◇◇
انار خاطره را دانه دانه کردی باز
دوباره زنبق و سنبل به شانه کردی باز
تفالی...
که توئی
شب یلدای من و خاطره هایی که تویی
دل مشتاق من و منظره هائی که توئی
خلوت یاد تو را پنجره ها می فهمند
تا شعاع همه ی گستره هایی که توئی
تا چه آید به سر پاکی این دلشدگان
به در مسلخی از کنگره هائی که توئی...
ای دل
جنونست اینکه در سر داری ای دل
فسونست آنچه دیگر داری ای دل
نفهمیدم چه می خواهی ز جانم
به آن دینی که باور داری ای دل
گمان کردم که باری را ز دوشم
محبت کرده بر می داری ای دل
ندانستم تو هم در آستین ات
سری...
دوست دارمت
با من چه کرده ایکه چنین دوست دارمت
چون وامدار چله نشین دوست دارمت
یک دم هبوط کن که در آغوش گیرمت
ای آسمان به حق زمین دوست دارمت
آتش بجان دوزخ دردم ولی چه باک
تا بی کران بهشت برین دوست دارمت
فیروزه دو چشم تو با...
عزت زیاد!
باید از این شهر بی گلخانه رفت
از حریم دشت بی پروانه رفت
مثل رودی خفته در دامان خاک
از کویر سرد این کاشانه رفت
خشکسالی ها امانم را برید!
باید از این باغ بی شادانه رفت
پلکهایم را چه سنگین کرده اند
باید از این جمع بی...
با توام
بر سر طالع خود چونُ چرا خواهم کرد
بر در قبله ی جانانه دعا خواهم کرد
گرچه زندانی تن گشته ام ای روح بلند
روزنی را به تب و تاب تو وا خواهم کرد
زخم دیرینه فراوان و امید است مرا
که ز هر گوشه چشم تو دوا...
سهم ایام جوانی
تمام سرخوشی ها نازنینم، نوش جانت باد
طلوع و آفتاب و روشنی در آسمانت باد
مرا یک نقطه از سیاره گمگشته ای کافیست
که مثل اختر چشمک زنان در کهکشانت باد
بلا گردان مژگان توام ای باغ سرمستی
که فصل نوبهاران بی قرار بوستانت باد
برایم باز...
جامانده
یکی به پشت در این حصار جامانده
گلی به پنجه دستان خار جامانده
نگاه پنجره آوازه ای نمی خواند
به دانه دانه سرخ انار جامانده
میان فوج تب آلود آسمان انگار
خیال چلچله ای از بهار جامانده
برای بوته گل های ارغوانی دشت
عبور چشمه ای از آبشار جامانده...
همرهی
نازم به غمزه ایکه تو سرو سهی کنی
دل را ز هر چه رنج و مرارت تهی کنی
چندی خبر نمی دهی از فصل نوبهار
تا در میان بوته ی گل چهچهی کنی
پیداترین حکایت ما غفلت از تو بود
شاید که با محبت خود آگهی کنی
بی نام...
خیالی نیست
دل سنگ پرآشوبت پشیمان می شود روزی
مرید آستان پاک جدان می شود روزی
گره کردی به کار من اگر با فتنه های خود
معمای من سرگشته آسان می شود روزی
برایت قصه ای از واژگون آلاله را گفتم ؟
بلی بالانشین سردرگریبان می شود روزی
تو از...
تاری بزن
تاری بزن که نغمه جانانه ام کند
آواره ام نموده و دیوانه ام کند
با شور و حال نم نم باران ترانه را
در کوچه باغ آینه بر شانه ام کند
ای آشنای زمزمه های سحرگهان
تاری بزن که واله و مستانه ام کند
با لحظه های صحبت...
ذولجناح
اسبی رسید و شیهه بکوی حرم کشید
گرد و غبار و واهمه روی حرم کشید
چشمان کودکان که پر از آه و ناله بود
شطی ز اشک دیده بسوی حرم کشید
خون می چکید از بدن پر شراره اش
فریاد بی امان ز عدوی حرم کشید
جامی ز خط...
دل بد مکن
عمری اگر خیال تو در سر گرفته ام
در سینه ام هوای تو دلبر گرفته ام
شرقی ترین مسیر عبور ستاره را
با شور و حال بال کبوتر گرفته ام
روزی مگر به لطف نگاهت رها شوم
از قید و بند غصه ی دربرگرفته ام
ای بهترین...
◇ ۱۷
یارب مرا ببر به ره برترین خود
راهی نما به ملت دین مبین خود
بنیان نما تمامی اصل و ثبات من
تا باشد از تو مایه مرگ و حیات من
◇ ۱۸
صَلِّ علی النبی و علی آل مصطفی
یا من تبارک اسمه یا واهب العطا
در اقتصاد...
◇ ۱۰
صِل علی النبی و علی آل مصطفی
یا من تبارک اسمه یا واهب العطا
نعمت مرا به زیور شایستگان بده
خلعت هم از لباس خدا پیشگان بده
آن زیوری که گسترش داد می دهد
وآن خلعتیکه خشم تو برباد می دهد
تا شعله های فتنه به سردی نشاند...
مکارم الاخلاق ۱
《 ترجمانی منظوم از دعای بیستم صحیفه سجادیه 》
◇ ۱
صِل علی النبی و علی آل مصطفی
یا من تبارک اسمه یا واهب العطا
یارب! مرا نهایت ایمان عطا نما
اهل یقین و نیت صدق و صفا نما
یارب ببخش در گذر بی پناهی ام
اصلاح...
دلبر زیبای ما علی است
مولی علی و سرور و آقای ما علی است
والا علی و رهبر و اعلی ما علی است
از موج موج حادثه تا ساحل نجات
ژرفا علی و لنگر و دریای ما علی است
تا بی کران قاف حقیقت نشان عشق
ماوا علی و شهپر...
روی شانه ی باور
عمری گذشت و یاد تو در سر نهاده ایم
در جان خسته عشق تو دلبر نهاده ایم
گفتی به غمزه ای غم دل می بری ولی
در کنج سینه غصه ی دیگر نهاده ایم
گاهی بهانه کرده تو را در خیال خود
گاهی به روی شانه...
نسرودی آیا؟
غیر من رو به کسی در نگشودی آیا
دیده ای را به غمت تر ننمودی آیا
با چنین مهر و وفایی که تو دلبر داری
غصه از خاطر دیگر نزدودی آیا
شاخه لبریز دلآشوبی شهلایت شد
طاقت از سرو و صنوبر نربودی آیا
باد سرگشته انفاس مسیحای تو...
عید قربان
دل بریدم از همه تا جان و جانانم شوی
دلبر و دلداده ی پیدا و پنهانم شوی
کوچه کوچه آمدم از انتهای شهر شب
تا شعاع روشنی از ماه تابانم شوی
من خسی بودم که در میقاتی از دلدادگی
آمدم تا مقصد و ماوا و سامانم شوی
بر...
عرفه
دنباله ترجمانی منظوم از فراز های ابتدایی دعای عرفه
◇◇◇
وجودم کامل و اماده در دنیای خلقت شد
درون گاهواره کودکی بودم شدی یارم
نمودی از گوارایی طعم شیر سرشارم
برای خاطر من دایه ام را مهربان کردی
پرستار مرا از جمع خوب مادران کردی
و از من دور...
عرفه
(ترجمانی منظوم از فرازهای ابتدایی دعای عرفه)
ستایش آن خدایی را که بر حکمش دفاعی نیست
اگر چیزی به کس بخشد توان امتناعی نیست
نیابی صنعتِ کس را چو کار بی همانندش
از این رو در سخاوت خالقی پر مهر خوانندش
پدید آورده با نو آوری اجناس گیتی را...
ضریح آینه و آب
اشکی بروی گونه خیسش چکید و رفت
نجوا نمود و از دلش آهی کشید و رفت
در ازدحام ساحت محبوب شهر عشق
با خاک راه حضرت جانان خزید و رفت
بی آنکه چشم دل بسپارد به غیر دوست
حتی کبوتری به نگاهش ندید و رفت
با...