دلبر چشم قشنگ من درسته این روز ها از چشم هایم دوری ولی از قلبم نه . این روز ها که بیشتر از همیشه در گیر زنده گی هستم بیشتر به تو فکر میکنم و بیشتر دوستت میدارم وقتی تو در قلب منی هیچ فاصله مکانی از مهرت نمی کاهد...
و من بنام چشم هایش هر شب وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ میخوانم ... الحق که چشم هایش دنیای من است فرزاد هاشم زاده
فرقی دارد کجا باشم؟ خندان در آینه، یا که منتظرت کنار پنجره. هر جا که باشی در آغوش منی! خودت هم این را می دانی …
محبوب زیبای من من خوشبختی در این عالم را از نگاه پر مهر شما میدانم. وقتی شما لبخند میزنید، اینکه دلیل این حال قشنگ من باشم، روحم را تازه می کند. آقای مهربانم ما در انتظار دیدن چشم های دلبرانه شما جوانی مان را از دست دادیم. تا فرصت اندکی...
بعضی اوقات در زندگی به جاهای میرسیم که به گذشته نگاه میکنیم حسرت میخوریم ، بغض میکنیم و خیلی بی صدا اشک میریزم بعضی اوقات ، بعضی حرفا از بعضی افراد دوست داشتنی زندگی ما مهر پایان بر تمام زحمت هایی که کشیدم میزنه خیلی راحت از تمام ارزو ها...
روز مرد و روز پدر مبارک پدر عزیزم ، جانم فدای تمام مهربانی های بی وقفه ات ، تو قشنگ ترین نقاشی خدا هستی که با تو هستی معنا گرفت ، یک جا نوشته بود (( تو بخند من زنده بمانم )) راستش وقتی میخندی تمام ناراحتی های عالم هم...
وقتی دلم میگیرد و ناامید میشوم فیلم ها و سریال های قشنگی را به یاد می آورم که در سال های گذشته با شوق و ذوق نگاه شان میکردم سریال های قشنگ و دیدنی که کارگردان هایشان با مهارت و زیباییه تمام آن ها را به تصویر کشیده بودند. هرلحظه...
چشم قهوه ای من تو در چشم های من زنده گی میکنی از هر پنجره ای نگاه میکنم فقط مهر تو را میبینم تو را دوست میدارم به این بهانه که در ذهنم قدم میزنی شعر میسرایی ، اهنگ های عشق را با ترانه امید میخوانی و من به جهان...
اسمان به زیبایی ماهش مینازد و من به تو
محبوب زمینی من با خود می اندیشم که من با عشق شکوفا میشوم ، درست است فرصت اندکی داریم ولی درست تر این است که این فرصت اندک را با عشق ورزیدن به شما پایان بدهم ...
نیمی از جهان را در چشم هایت و تمام اش را کنج سینه ات یافتم ...
من عاشق فصلی ام بنام چشم هایش ...
یکتای بی همتای من تمام زیبایی های کهکشان راه شیری را در چشم هایت دیدم ...
وقتی یکی رو از ته دل از عمق وجود بخواهیم و دوستش بداریم اصلا ممکن نیست دلم ادم به هیج صراطی مستقیم شود که فلانی جان را فراموش کند وقتی فلان جان ریشه دوانده در تک تک سلول های مان و زنده گی میکند در تمام لحظه های مان ......
محبوب من شما با ارزش ترین دارایی من در این دنیا هستید برق چشمانم، در لحظه دیدار گواه این حرف است.
با خیال تو به سر بردن، اگر هست گناه با خبر باش که من، غرق گناهم همه عمر …
حلالم نباشد تمام شب هایی را که بعد از تو به تو فکر نکرده باشم و در خیال داشتنت غرق نشده باشم ...
او عاشق قطار بود ! و من برای رسیدن به رویایش رفتم و به دعا پرداختم ! برگشتم ! انگار دعای من مستجاب شده بود ! و از ان روز به بعد من چشم دوخته ام به ریل های که دوست داشتنی ترین دوست داشتنی ام را برده بود !
محبوب من ، سلول به سلول تنم تشنه مهر و محبت شما هستند ، هر چه شما بیشتر عشق می ورزید من بیشتر عاشق شما میشوم و سلول هایم تشنه تر ... داستان عجیبیست به اسمان نگاه میکنم نام شما نقش میبند به ماه نگاه میکنم یاد شما را در...
دلبر نازک نارنجی من ... یهویی یاد تو افتادم و یهویی دلم برات تنگ شد من اتفاق های زیبایی که در زنده گی به شکل یهویی می افتند رو خیلی دوست میدارم مثلا وقتی یهویی چشم هام به چشم هاش گره میخورد و یا درگیر لبخند زیباش میشدم و یهویی...
محبوب من ؛ ماهیت اصلی یک چیز را نمی توانیم تغییر بدهیم ، هر چیزی در این عالم نقش حیاتی خودش را دارد . کسی از خورشید توقع ندارد که سردی به این عالم هدیه بدهد یا کسی از آب توقع ندارد که کاری انجام دهد برعکس ماهیت اصلی اش...
جزوه را که باز کردم یاد چشم هایش افتادم زمان میگذشت و من هنوز در سطر اول با چشم هایش عالمی داشتم ! ساعت ها می گذشت و در سکوت تمام ، تمام نا گفته هایم را میخواند چشم های نقش بسته ی جزوه ام .
جان و جهانم مگر میشود تو را دوست نداشت ؟ وقتی تو شبیه مادرم بوی بهشت میدهی !
دستانم به سوی اسمان و ارزو میکنم دلم را به دلت گره کور بزند ! بلاکت کند در انتهای ذهنم ! من اگر تمام سبزه های روی زمین را هم ، گره کور بزنم او نخواسته باشد محال میشود داشتنت را دلبر جان