تا همیشه چشم به راه عطرت می مانم چشم انتظاری تو زیباترین بی قراری دنیاست
چشم هایم را که می بندم خیالت با دلم می رقصد دروغ است اگر بگویم دربند چشم هایت نیستم
عاجرم از گفتن حرفهای چشم هایت همین قدر بگویم که دوستم داری
خاطرات آتشینت را کجای دلم بگذارم که نسوزد
نام تو همان است که وقتی می آید دست و دلم را می لرزاند
کمتر بخند جانم خنده ات دلِ سنگ را عاشق میکند
دستانم را بگیر تا زودتر از بهار شکوفه دهم تو خودت میدانی گل مریم زیباترین است
بهشتم تٲویل می شود در چشمهایت
به حد دریا که عمیق است وخروشان .. عشقت در من در جریان است ...
چشم هایت عجیب اند به من که میرسند پراز زندگی میشوند.......
دل غارت شد به تماشای نگاهت
امتداد نگاه مان بهم رسید.. اما انقدر سرد بود؛ که منجمد شد
حلول ماه در سیاهِ مستِ نگاهت...
لبان تو همان شکوفه انار است که در قلبم رویده
شعرهایم تا آسمان برایت قد می کشند باید روح بزرگی داشته باشی
به یمنِ حضورش زمستان م بهاران ست اِسفند
هر صبح با باز شدن پلک هایم در من طلوع می کنی و آن طرف شعرهایم غروب
شبیه بارانم هرروزی که نباشی می بارم
خیابان احساسم زمستانی ست مدارا کن با من ای دوست بهار نزدیک است
چگونه میشود به قرص ماه چشمانت نگاه کرد و برایش شعر نخواند حوالی تو که قدم میزنم همیشه زیباترین فصل زندگیست
باران می بارد زیباتر می شوی لب ریز دوست داشتن بر بوم دل طرح لبخند می زنم
هرروز از لبانم نام تو می چکد تو هنوز در انتهای دالانِ نیامدن قدم میزنی
عطرِ ماندگاری دارد سیهِ چشمانت یک بار دیدمت.... یک عمر در بند توام
مرا بوسیدی من شعر شدم .. تو شکوفه..