پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
عطرتو ...هر" شب" میپیچد در،خیالِ من!چاره یِ من چیست؟جز ...شب بیداری و تنهایی.......
شب بود و تاریکآمدم از " تو" رد شومافتادم در چاله یِ "خیالت"...
کاش "خیالت "هر"شب" مهمانم نبوداین پریشان حالی ودیوانگی با " من" نبود...!...
خنده هایت دلیلِ زنده ماندنِ من است!بگذار بچرخدچرخِ زندگی به همین رِوال...!...
به او بگویید دوستش دارم...من که هر چه گفتم...هرچه نوشتم...به روی خودش نیاورد ...که من عاشقانه میپرستمش...حتی دیگر در عکس های جدیدش...چشم هایش مرا دیگر یادش نیستبه او بگویید دارم جان می دهم ...در این تنهایی...به او بگویید من پُر ازعشق اش شده ام...آخر چرا مرا یادش نیست........
اگر هر صبحلبخندِ دلنشین اتونگاه مهربانتبرکت زندگی ام باشد چیز دیگری از خدا نمیخواهمجز همیشه بودنت در کنارم.️️️...
دلتنگی من به توتمامی نداردهر شب دلماز در و دیوار خیالت بالا می روداما دستش به تونمی رسد......
باران می بارد و من در انتظار آمدنت !عجب خیال باران خورده ای ......