جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
اندوه بزرگیست زمانی که نباشی...
شعرآخرین شفای اندوهآدمی است......
فارغ نمی شوم از اندوهدیری ست حامله ام...
بخند که جهانبا اندوه تو دگرگون نمی شود......
این حجم از فاجعه و اندوه !.... چه تسلیتی ؟ چه تسلایی ؟!...
اندوه کسی را نکشتاما مارا از همه چیز تهی ساخت...
شادمانی /گم شده است/کوچه ها/پُراز اندوه و دلتنگی/چقدر/در خیابان/مُرده ریخته است...
پدر دستم بگیرکه بی تو غرق در اندوهم...
من به تو مرطوبم طوری که اندوه به شب...
اندوهِ مرا بچینکه رسیده است !......
با صدای گریه ی ابرهاجوانه ی اندوه زدخاطرات خیس خورده ای...
اندوه مرا بچین که رسیده است!...
و چه اندوه غلیظی ستجهانی که در آن عشق فریب است......
در دلماندوه هزار جنگل بی برگ پاییزیست...
اندوه شعر نیست اندوه آدمیستکه شعر میگوید….........