من به اندازه غم های دلم پیر شدم از تظاهر به جوان بودن خود سیر شدم
به پای هم پیر شیم
مثل گلهای ترک خورده کاشی شده ام بعد تو پیر که نه / من متلاشی شده ام
سال ها بعد می فهمی آنچه به تو بر نمی گردد جوانی و زیبایی نیست آنچه به تو بر نمی گردد منم که تو را پیر یا زشت هم می پرستید
نگاه کن چه پیر می شوند رویاهایی که تو را نیافته جهان را ترک می کنند
خاطره ها گاه و بیگاه می آیند کنارم می نشینند می خندند گریه می کنند اما پیر نمی شوند
مبر ز موی سفیدم گمان به عمر دراز جوان ز حادثه ای پیر می شود گاهی
گاهی باید رها کرد /باید نداشت/ باید نخواست / باید گریخت از انتظاراتی که آدم را پیر میکند و دردهایی که آدم را شکسته می کند...
پیر در پنهان هر رخداد ، نکته ها می بیند که دیده دیگران به دیدن آن نابیناست ما با احترام به کهن سالان ، در حقیقت به فردای خود احترام می گذاریم روز سالمند مبارک
همه می گویند آرزو بر جوانان گناه نیست و من می گویم بر پیران هم! روز سالمند مبارک
پیرشدن به سن نیست!!! به این است که: ورزش نکنی،کتاب نخوانی.. عاشق نشوی،هدیه ندهی.. محبت نکنی،مهمانی نروی.. پیری به سن نیست... به کیفیت دل است!!
من به اندازه ی غم های دلم پیر شدم
با خیالت زنده ام رویای من تعبیر شو در کنارم زندگی کن در کنارم پیر شو...
منم ولی نه همانی که می شناختی اش دلم به وسعت صد سال پیرتر شده است .
تن اگر پیر شود دل اگر از تو و از عشق تو دلگیر شود لحظه ای من ز تمنای تو غافل نشوم دل ز مهرت نکنم جز در عشق و وصالت در دیگر نزنم
خدا عمری به من بدهد پیر شدنت را نظاره کنم ! غر زدنت را....... موهای کم پشت سپیدت را...... نگاه مهربانِ از پشتِ عینکت را....... چالِ گم شده زیرِ چین و چروکِ صورتت می بینی من تا کجا ........ خودم را با تو تصور میکنم…! من کنارت میمانم تا ثابت...
دردى ست دردى ست دردى ست .......... خونَت جوان بماند وُ پایت پیر شود…....