درمان دل ما نشود جز به تبسم عشاق تو بیمار همین طرز علاج اند
مرا دردی است دور از تو، که نزد توست درمانش
به داروها نیازی نیست وقتی که تو را دارم علاج خستگی هایم ،فقط آغوش درمانیست...
این همه نازِ تو اِنگار مرا درمان است چه نیازی به طبیب است! تورا می خواهم
ندارم خواب آرامی مگر در کنج آغوشت بیا درمان بکن این شب نخوابی های دائم را
درمان تبم، بوسه ای از توست که عمریست ویروس ترین عشقِ تو افتاده به جانم
دلتنگم و دیدار تو درمان منست بی رنگ رخت زمانه زندان منست
گاهی اوقات دکترها تشخیص می دهند و عزرائیل درمان می کند.
دردی از حسرت دیدار تو دارم که طبیب عاجز آمد که مرا چاره درمان تو نیست
درد بر من ریز و درمانم مکن ... زانکه درد تو زِ درمان خوشتر است
هنوز با همه دردم ، امید درمان است که آخری بُوَد آخر ، شبانِ یلدا را ...
تنها ز تو دردی ماند ای مونس جان با من خواهم که نخواهم هیچ با درد تو درمان را
- میگن زمان همه زخم هارو درمان میکنه... + قلب های شکسته به این آسونی ها درمان نمیشن! تو درک نمیکنی...
دلتنگم و دیدار تو درمان من است بی رنگ رخت زمانه زندان من است!
دلم یک یار میخواهد که همراهم شود عمری که دردم را دوا باشد، که درمانم کند عمری
آرزویِ دلِ بیمار مَنی صحتی ، عافیتی ، درمانی ...
درد بی درمان شنیدی؟؟ حال من / یعنی همین!