خوشم من با غم عشقت طبیب آمد جوابش کن
سر به زیر و ساکت و بی دست و پا می رفت دل یک نظر روی تو را دید و حواسش پرت شد
اسمان به زیبایی ماهش مینازد و من به تو
آب کن قند دلم را، با یک بوسه ی شیرین
تو اگر باشى ، تلخ ترین قهوه جهان هم شیرین است ...
دیگر آوارگی کافیست! می خواهم برای همیشه، ساکن شانه هایت شوم .
تو سیاه چاله ی گونت دل من حبس شد
نیمی از جهان را در چشم هایت و تمام اش را کنج سینه ات یافتم ...
آخ چه خوبه؛ بعد کلی صبر،برسی به عشقت
در عمیق ترین نقطه ی جانم رخنه کرده ای...
آخ هوس بغلتو کردم دلم میخواد چشمامو ببندم و ببینم تو حصار بازوهات قفلم کردی عشقم
خوشبختی یعنی تو قلب یارم یه جای محکم دارم
من عاشق فصلی ام بنام چشم هایش ...
عشق جانم حال دلم خوبه چون طُ رو دارم
تو دنیای منی و هیچ چیز قادر به تغییرش نیست ...
تقدیر چنین می خواست آرامش من باشی
میانِ تمام نداشته هایم اما عجیب دوستت دارم
دستانم را بگیر؛ بگذار " عشق " جریان پیدا کند در رگ های زندگیم...
مخاطب خاصم طُ فقط به این دلیل ساخته شدی که برای من باشی
زندگی مشغله ای جدی است درست مثلِ... دوست داشتن "تو" !
عشق جان داشتن تو یعنی بروند به جهنم ، تمامِ نداشتن ها
مثلِ نفس هایم دوستت دارم ؛ همانقدر بی اختیار ، همانقدر تا پایِ جان
عزیز دل من هیچوقت ، هیچکس رو به اندازه تو دوست نداشتم
عشق جان تو زیباترین دلیل زنده بودن منی ... دوستت دارم