تاریک شدهست چشم بیتو ما را به عصا چه میفریبی
چه میشود/ چشم درچشم/ پلک نزنی/ در این شبِ طولانی/ یلدا
به چیدن نگاه دزدانه ات دچار شدم اگر عسل نمی دهی نیش هم نزن! چرا اینقدر تو را ارزان می فروشی؟ لب و چشم و زبان را باید گران خرید
خرابم می کند هر دم فریبِ چشمِ جادویت.
دل رمیده ی ما را به چشم خود مسپار سیاهِ مست چه داند نگاهبانی چیست
نگاهت میکنم خاموش و خاموشی زبان دارد... زبانِ عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد...
نگاهت میکنم خاموش و خاموشی زبان دارد زبانِ عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد
گوشه ای کز کرده اند و لب به دندان می گزند چشم تو افزوده بر جمعیّت بی کارها
ز شرم او نگاهم دست و پا گم کرد چون طفلی که چشمش وقت ِ گُلچیدن به چشم باغبان افتد
برکه ای گفت به خود / ماه به من خیره شده است ماه خندید که من چشم به خود دوخته ام
بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟ دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود
چرا هر زنی زیباترین زن جهان نباشد؟ دست کم برای یک بار دست کم برای مدتی دست کم برای یک جفت چشم!
چشم دارم که مرا از تو پیامی برسد
یه جوری تو رو میخوام عزیزم چشم همه حسودامون در آد...