آن باد که آغشته به بوی نفس توست از کوچه ی ما کاش گذر داشته باشد...
شنیده ام ز پنجره سراغ من گرفته ای هنوز مثل قاصدک...میان کوچه پرپرم
هر سه بی همنفس و خسته دل و تنهاییم من و این کوچه و باران چه به هم می آییم
خونه از گریه پُره، کوچه از مرگِ غزل توی ویرونی باغ، نعش گُل بغل بغل
لحظه ها آب می شوند همچون رد پای تو بر برفهای کوچه ی ما
دلم یک کوچه می خواهد بی بن بست و بارانی نم نم و یک خدا که کمی با هم راه برویم!
مخمل نازِشبی ، ملتهب و بارانی با تو بی چتر در این کوچه دویدن دارد
خرید ضایعات بهانه است، کوچه، کوچه شهر را می گردم، بلکه تو را پیدا کنم
آشناست به بوی قدم هات کوچه
هیچ بارانی رد پای خوبان را از کوچه های خاطرات نخواهد شست
آهای بارون پاییزی کی گفته تو غم انگیزی تو داری خاطراتم رو تو ذهن کوچه می ریزی
“عشق” یعنی که خیابان به خیابان همه را رد کنی و ، ناگهان بر سر یک کوچه کمی مکث کنی…!
گنجشک/می خوانَد/گلوی پنجره /می شکوفد/سپیدی/جارو می کشد/کوچه ها را
کوچه به کوچه تمام روز را رقص پا می کند پدر باپارو //
وقتی بیای کوچه چراغون میشه باز دوباره بارون عشقم رو تن خسته تو میباره