سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
در آخرین روز تابستان، آهی در هوا،پرتوهای طلایی خورشید با ناامیدی مهرآمیزی محو می شوند.برگ ها اسرار خود را زمزمه می کنند، همانطور که رنگ ها می درخشند، یک وداع تلخ و شیرین با روزهای گرم و آفتابی.پرندگان در حالی که خداحافظی می کنند، آهسته آواز می خوانند و نغمه های آرام و حقیقی زمزمه می کنند.اما در قلبم جرقه ای از خوشبختی باقی می ماند، برای خاطرات تابستان، همیشه به یاد خواهم آورد....
حالمان خوب است آقامزه ی خرمالو میدهد احوالمانحالمان تند تند دارد تلخ و شیرین می شودخرمالو چه مزه ایست آقا؟خرمالو را تا وقتی نرسیده نباید بخوری!تویِ گلویت میماندروزهایمان طعم خرمالو داردمیشود این روزها را تغییر داد آقا؟حالمان راچه کسی میتواند عوض کند آقا؟تویِ گلویمان مانده این روزهادارد خفه مان میکندشبیه یک خرمالوی نارسِ گس!...
شب به شب ، ماه مبارک، تلخ و شیرین میزنمزُلبیا و زود بیا را پاک قاطی کرده ام...
همیشه با خودم فکر میکنممگر میشودتو باشی و من خوشبخت ترین زن دنیا نباشم....مگر می شود؟و نگاه میکنمبه راه دور و درازی که باهماز سر گذراندیمو به جاده ای که پیش روی ماسترفیق لحظه به لحظه و مدامهمراه تلخ و شیرین روزگارفقط باش همین.....جانم باشعالیجناب عشقاتفاق قشنگ مردادیخوب شد اتفاق افتادیپ.ن۱:نبض زندگیم را در دست گرفتهچشمهای تا همیشه روشنت ...من دلم روشنست به فردا مادامی که خورشید از آسمان کهربایی نگاهت بر من نو...
وقتی که نیستی سخت ترین کار جهانهیادآوریِ خاطرات تلخ و شیرینزیر پیامایی که می فرستی می ذارماستیکرای گریه و مبهوت و غمگیندست و دلم به هیچ کاری که نمی رهبی تو نمی دونم که اصلاً چند چندمهر وقت چیز خنده داری پیش میادجا می خورم از اینکه باز دارم می خندمتو نیستی...خیلی حواسم پرتِ پرتهچشمم به تلویزیونه فکرم جای دیگههر اتفاقی که می افته من همینمانگار هستم توی یک دنیای دیگهکی میگه می چرخه زمین شب شه یا روز شهمی چرخه من رو از...
همیشه در کنارت خواهم مانددر لحظات تلخ و شیریندر گریه ها و خنده هاتو تنها دختری هستی که آرزو دارمبقیه زندگی ام را با او شریک شومولنتاین مبارک عشق زندگیم...