پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
غصه گر هست بگو تا باشدمن هنوز می خندم...《بی خیالِ من و این مردم وهی زخم زبان می خندم》گریه دارم ولی باز ببین می خندممن خدایی دارم ...که در این مهلکه ی دردآشوبسَرِ هر زخم دلم می گریدزهرا غفران پاکدل...
می خندمو به موازات روزهای زندگیلبخندم را کش می دهم .می رقصمچنان با پیچ و تابکه خون تازه در رگ هایم جریان می یابد .می بندمدست و پای لنگ خاطرات راو به باد فراموشی می سپارم .می بالمبه خودمکه زنمکه غم را شکست می دهمو به پای تمام لحظات شاد روزگارتمام قد می ایستم ........
روز تازه م رو شروع می ڪنم به نوربه عطر چای و صبحانهبه نوای خوش پرنده و گنجشڪتا دندون دارم می خندمتا ڪه نگاره ای ماندگار رو لبم باشهبخاطر شادی خودم و آرامش دوستامو بعد برای ترس دشمنام خوشی ها رو بهم می دوزماز چیزهاى ڪوچڪ زندگى لذت می برمتوو باغچه گل های رنگی و خوشبو می ڪارمتا میتونم به خودم میرسم چون من خودم رو دوست می دارمبه حال و احوالم اهمیت میدمچون میدونمهیچڪس جز خودم نمیتونه حالمو خوب ڪنهتا چشم دارم می بینمت...
آره، هنوزم دارم می خندم ولی تو دیگه دلیل خنده هام نیستی...
پا به ماهِ غمم، ولی افسوسپای چشمان ماه می خندمو به این که چقدر ساده شده ستروزگارم تباه، می خندم.......
دیروزمی خندیدمامروزممیخندمفردا همخواهمخندیدفقط به این خاطر که زندگی کوتاهتر از آنیستکه بخواهمبرای چیزی گریه کنم.......
میخندم به بادکه اغلب بیموقع میوزدمیخندم به ابرکه اغلب بر دریا میبارد .به صاعقه نیز میخندمکه فقط میتواند چوپانها را خاکستر کند !و میخندم به ...تا شاد زندگی کنم !من میخندم ،اما دنیا غمانگیز است واقعا غمانگیز است ......
کسی که رفته دیگه حق نداره برگرده ...باید همون دور واسته وببینه چجوری بی اونزندگی میکنم و میخندم...کسی که همون موقع که بودقدرتو ندونست ،دیگه هم نمیدونه ....باید همون دور بمونه .......
آن قدر میخندم که اشکم در بیایداین هم به نوعی گریه با سبک جدید است...
یادت میفتمبا گریه میخندمرو کل دنیاچشمامو می بندم...