پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
نیش تو، مرا خواهد کشتوقتی که، باز است.حجت اله حبیبی...
باز امشب مثل هر شب زیر باران مرده امپشت یک پنجره ای رو به خیابان مرده امگریه دارم شانه هایت در کنار دیگری ستبودنت با دیگری بر جانم نیش دیگری ست مثل هر شب در کنار آن خیابانی که نیستشده ام خیس در خیال زیر بارانی که نیستقدر هق هق شانه ای حتی برای گریه نیست جزء به دیوار سر نهادن جا برای تکیه نیستمن و تو عابران در یک مسیر پر خطر بودیممهره های بازی برای یک جمع مختصر بودیم...
زندگی غمکده ای بیش نبودبهر ما جز غم و تشویش نبودبه کدام خاطره اش خوش باشمکه کدام خاطره اش نیش نبود؟!ارس آرامی...
دلِ من دریائیه ، تو بزن ماهیاشو زنده بکُشبزن یه زخمِ درشتتو بزن مرجانشو جر بده و بنداز جلوشتو درار مروارید از صدفشو بهم بده فحشدلِ من زندون داره ،تو بزن میله هاشو خم بکنشتو بزن نیش به من و ، بعد بکن عشقیا اصاً چیزی نگو ، چشات میگه حرفو خودشطبیعیه بخوریم من و تو چشمتنِ تو قفلی داره قفل به رو هر کی وا نکنبیرون که میری خودتو، خب انقده زیبا نکنقشنگیات مالِ منه ، چشم غره هات مالِ همهدلم میخواد که توو تُنگِ ت...
نیش دوست از نیش عقرب بدتر است پس بزن عقرب که دردش کمتر است...
بیشعورها با عقربها یک وجه مشترک دارند ، هیچ جنبده ای از نیش آنها در امان نیست...!آریا ابراهیمی...
بچه که بودم فکر می کردمفقط زنبورها نیش میزننداما وقتی بزرگ شدم...دیدم،شنیدم،رفتم،آمدم و یاد گرفتمنه...آدمها هم نیش می زنند! هر چقدر صمیمی تر وعزیزترنیششان سمی تر...!...
روی زخم یادگاری ات نمک پاشیده امتا مبادا جای نیشت را بگیرد مرهمی...
من از عقرب نمی ترسم ولی از نیش می ترسمندارم شکوه از بیگانگان، از خویش می ترسمندارم وحشتی از یوز و ببر و حمله ی شیراناز آن گرگی که می پوشد لباس میش می ترسم...
به چیدن نگاه دزدانه ات دچار شدماگر عسل نمی دهی نیش هم نزن!چرا اینقدر تو را ارزان می فروشی؟لب و چشم و زبان را باید گران خرید...
بعضیها این جوریاند ؛ وقتی یک نیش میخورند فکر میکنند اگه دیگران هم نیش بخورند درد اونها کمتر میشه ...! غلامحسین ساعدی...
انسان بودن زیاد سخت نیستکافیست مهربانی کنیزبانت که نیش نداشته باشد و کسی را نرنجاند، همین انسانیت است!وقتی برای همه خیر بخواهی همین انسانیت است . . .!...