سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
پاروی روی موجِ تنهایی /از هر طرف بازیچه ی درد است...«آرمان پرناک»...
چه بارها که قایق رانی را دیدمو دلم خواست هنگامی که اختیار زندگی ام به دست خودم باشد، از او تقلید کنمکه پارو رها کرده،به پشت در گودی کف قایق خوابیدهو آن را به دست آب سپرده بود،چیزی جز آسمان که آهسته آهسته بالای سرش می گذشت نمی دید،و طعم خوشی و صفا روی چهره اش آشکار بود....
چه کنم با دل سرد تو به جز خو کردنبرف دی را چه نیازی ست به پارو کردن...
کوچه به کوچه تمام روز را رقص پا می کند پدر باپارو //...
زنگ کاردستی یا پارو میساختم یا نردبان آقای شرقی میگفت: نردبان و پارو نشانه ترقی و ثروت است _یادش بهخیر_ حال در پشتبام خانهای برف پارو می کنم و نردبان، وسیلهایست که مرا به پایین میبرد!...