متن چهارپاره
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات چهارپاره
گاهی جهانِ من، منِ بیمرز میشود
در لحظهای که فکرِ درونم مباح نیست
من در سکوت خویش، فرو میروم عمیق
وقتی که قتلِ عاطفه اینجا گناه نیست
از ترسِ نیستی، نفسِ عقل میتَپَد
بر گِردِ بودنم، دلِ بیخواب مُرده است
چشمی که سالها به خودش خیره میشود
از قطرهای، حقیقتِ...
دلم چون بادبانِ پاره بر طوفان غمها سرگران مانده
به امیدی که روزی در افق پیدا شود فانوس رویایی
نوای درد را «ساهر» به شوق عشق میخواند
که میداند پس از شب، صبح میتابد ز زیبایی
یک بار دلِ من را، پیشِ دلِ خود خوانی
یک بارِ دگر، امّا، با جور و جفا رانی
احساسِ نهانم را، میفهمی و میدانی
ماندم که چرا هر دم، با مهر نمیمانی؟!
از جاریِ اضدادت، در جامِ روانِ من
گاهی، به سرِ آبم؛ گه آتش و گاهی باد
آباد شود...
درکم کن و، ترکم نکن؛ یار؛
تر کم نشد چشمم برایت!
بنگر چه سان با جان نشسته،
سرتاسرِ حسّم به پایت!
دیوونتم
نزاری منو بی خبر از خودت
که از غصه های تو دق می کنم
هنوز از سر شب که رفتی گلم
همش با خودم نغُ و نغ می کنم
چه می خواد مگه روزگار از دلت
که با تو همش سر به سر می زاره
برای خوشی های تو...
بنشین روبه روی من زیبا
بنشین زل بزن به چشمانم
زیر لب از خودت بخوان شعری
با ردیف همیشه میمانم
.
دست در دست من بده کم رو
دست در دست من که یار توام
از گناهش نترس عزیزدلم
در جهنم خودم کنار توام
.
غنچه کن باز وقت گفتن...