شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
دل به دریا زدم و عاشق رویت شده امساحلم شو ، بغلم کن که نمیرد احساس...
به خدا خواهم گفت: جاى باران بهاردلمان تشنه ى احساس شده، عشق ببار...
تیرماهی یعنی :10درصد سیاست90درصد احساس......
احساس من به تو تا بی نهایته......
می دهم فتوا شود روشنکه در قانون عشققتل یک احساس حکمش کمتراز اعدام نیست ......
مواظب خوبیهات باشروزگار دلسوز کسی نیستاز احساس تو چنان تصویری میسازدکه هیچ چراغیخانه دلت را روشن نمیکند......
رویاها زیباتر از آناندکه حقیقت داشته باشندبه رویا میمانیدوردست و دست نیافتنیهمیشه تو رااینگونه احساس کردهام.......
درقلب بوسه هااحساسفراتر از نگاه .....
زندگی خواب خوش کودک احساس من است...
دل یک زن تمام دنیای اوستشاه دنیایش باش ای مَرد!نه سردارسپاهی که احساسش را درهم میشکند......
خیلی مشکل است...آدم تمام وقتمراقب خودش باشدتا آنچه احساس می کند،را نگوید......
کسی که نبودنت رواحساس نکنه،مطمئن باش وجودت روهم حس نمیکنه......
میساختم با دست خود کاشانه احساس توهرچند در اعماق جان یک کاخ ویران بوده ام...
از روزی که نامت ملکه ذهنم شداحساس میکنم جمجمه ام باشکوه ترینامپراطوری دنیاست......
با شفاف ترین قلبو پاک ترین احساسمی پرستمت...
خیلی آزاردهنده استوقتی خاطرهای دلگرم کنندهرا به یاد میآوریو به شدت احساس سرما میکنی...
دلیل این همه احساس را نمیدانمنپرس این که چرا تو... جواب راحت نیست!...
همه تو را میبیننداما من احساست میکنم......
وقتی که پوستت :- ابریشم سپید تراوا -نیلوفرینه میشود از نیش بوسههااحساس میکنمبازرگان عطر و پرند و نورمدر جادههای خُرم ابریشم...
دل دچار آتش و شانه اسیر زلزله کاش می شد با خودم احساس همدردی کنم .....
میان عقل و احساسم همیشه دل موفق شد ...به شدت می دهم دائم تقاصِ انتخابم را ......
احساس میکنم این زندگی را قبلا یکنفر مصرف کرده و تمام خوشیهایش را برای خود برداشته و حالا تفالهاش نصیب من شده است....
چه رفتن ها که می ارزد به بودن های پوشالیچه آغوشی ، چه امّیدی به این احساس تو خالی...
هیچ چیز لذت بخش تر از این نیست کهیک نفر احساست را بفهمد ،بدون اینکه مجبورش کنی...
به تمام ایستگاه های شهر حسودی میکنم!آنها لحظه ای تو رابی هیچ احساسی در آغوش میگیرند!اما من تو را با این همه احساساز دست داده ام......
سعی نکنید حضورتان را به رخ بکشیدکاری کنید که نبودتان احساس شود...