پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
از زلزله و عشق خبر کس ندهدآن لحظه خبر شوی که ویران شده ای...
بایک تبسم شهر را برهم زدیبی اختیار می ترسم از...خندیدنتآخربیاید زلزله......
پس لرزه های رفتنت از زلزله سنگین تر استدیگر کنارم نیستی این از همه غمگین تر است...
مثل دیوار ترک خورده پس از زلزله هاگاه دل ها ز سخن های کسی می شکند.....
رفتنت زلزله ای بود که ویرانم کردارگ بم بودم و مخروبه ی کرمانم کرد......
زلزله میکنی در قلب آرام من...
از زلزله و عشق خبر کس ندهد،آن لحظه خبر شوی که ویران شده ای......
خب خطر زلزله رفع شد. از چارچوب در بیاید بیرون برید تو بورس...
ای حادثه در حادثه ،ای زلزله ای عشقهر جا خبری هست تو پایت به میان ست...
خدایادراین روزگار پر هیاهوسرزمین و ملت ایرانرا از بلاهای طبیعیزلزله و سیلحفظ کنپناه ایران مان باش...
رفتم بانک رو دسته صندلی نوشته بود :وقتی زلزله اومد پشت صندلی رو نگاه کنید!پشت صندلی رو نگاه کردم نوشته بود الان نه خره وقتی زلزله اومد!...
بعدِ ویران شدنم ساخت مرا اما رفت...فرض کن بارِ دگر زلزله دربم بزند...
خبرش مثل زلزله در تمام من پیچیده ..تو داری ترکم می کنی ،و من ترَک می خورم آرامکه فرو بریزم شکوه رفتنت را ....
دل دچار آتش و شانه اسیر زلزله کاش می شد با خودم احساس همدردی کنم .....
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است ،همچو شهری که به روی گسل زلزله هاست...
قسم به ترک های دلم که زلزله ی رفتنتکمر این دیوار را شکست...