شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
خبر رسیده موثق که انحنای لبتهزار کشته و مجروح در به در دارد...
لبت شیراز و چشمت اصفهان و خنده ات گیلانپر از مستی و راز و شوق هستی روح ایمانم!...
از زیبایی های لبتدوستت دارم هایش را مال من کن...
چون موی تو یلدا و لبت پسته ی اعلاستامشب گل هر جمع که باشی دلم آن جاست...
شیرینی هاشور لبت قند فریمانخلخال و خطو خال لبت خطه گیلان...
مثل خنثی گر بمبی که دو سیمش سرخ است مانده ام قید لبت را بزنم یا دل را...
کاش سرما بخورم دکتر من نسخه کند: عسل از کنج لب و تُرْشیِ لیمویت را...
به کجا برم شکایت به که گویم این حکایت که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامی...
پوستت شیر و لبت سیب و دهانت عسل است آن بهشتی که خدا گفت به گمانم که تویی...
چک چک صدات... بوی گل و خرمن طلات اسمت نبات خنده نبات و لبت نبات...
گفته بودم میکشمدست از شراب و مِی خوریتا لبت دیدم هوس کردمکه بد مستی ڪنم...
رژ اگر دارد لبت،دوری کن از پیراهنممادرم با دست میشوید،لباسم را هنوز...
گفتم به لبت چیست نهان گفت نمکگفتم نمکت را بمکم یا نمکم؟ گفت نمک...
باید رفتبه قربان آنمنحنی لبت،وقتی که میخندی......
آغوش تو خشخاش و لبت الکل خالصآماده شدم کار دلم را تو بسازی ......
رژ اگر دارد لبت دوری کن از پیراهنممادرم با دست می شوید لباسم را هنوز...
من نیازم،تورو هر روز دیدنه...از لبت،دوست دارم شنیدنه......
شبیه قاصدک هایرها در دشت میدانم...لبت بر باد خواهد دادروزی دودمانم را !!!...
از خمار چشمانتمست می شومچه غوغایی می شود برپااگر از جام لبتقطره ای بنوشم...