زهرى که بنوشم... زِ لب سرخ تو داروست!
ڴر یاد تو جرم اسٺ غمی نیسٺ که عشق اسٺ...
ربود هوش مرا چشم او به سرمستی...
این نَفَس بی تو بعید است که تکرار شود...️
مها به دل نظری کن که دل تو را دارد...
سخت زیبا دلبرست او چشم بد دور از رُخَش...
اسیر عشق تو از هر دو عالم آزادست....
وآن دم که بی تو باشم یک لحظه هست سالی
بنگر چه آتشی زِ تو بَر پاست در دلم...
طُ خودت خاص ترین نقطه احساس منی
اَبعادِ آغوش ٺُؤ️ چهار دیوارےِ بهشتِ من اسٺ
از ماجرای عشقت، رو سفید بیرون آمدند، موهایم...
تشنه حرف هاتم، نمی خواهی سیرابم کنی؟️
غایِب مَبادا صورتت، یک دَم زِ پیشِ چشمِ ما...
. بیا نگارا بیا در آغوشِ من..
نیازی به قیامت نیست تو بیایی محشر می شود..️
پسندت گر نباشد دل، قدم بگذار در جانم..️
گاهی عجیب آرامشم را به تو مدیونم...
عشق را هیچ پایانی نیست... یار وقتی که تویی...️
خبرت هست.. که بی روی تو آرامم نیست...
این نفَس... بی تو بعید است که تکرار شود
جهان حاشیه ی جذابی ست در حوالی تو...️
تو را دوست دارم️ چرا که چهار فصل سرزمین منی
ای تماشا گاهِ عالم روی تو...️