تماشایی است/ جابجایی/پاییز برگ ریز
خش خش صدای پای خزان است یک نفر در را به روی حضرت پاییز واکند
پاییز بهار دیگری است که در آن هر برگ یک گل است.
بوی دلتنگی پاییز وزیده ست ولی... اولین موسم این فصل مگر مهر نبود...؟!
پاییز را دیدی؟ آنان که رنگ عوض کردند / افتادند...
دلم را پهن کرده ام تا پاییز را برایت ریز ریز کنم
پاییز/چهار گوشه ی فصل ها/جنگ/سنجاقک ها/سینه خیز
غروب چکیده بر تن پاییز دور از...
پاییز و لکنت همیشگی تو بخواهی چیزی بگویی حرفی بزنی بالا نیاید
پائیز که می آمد رنگها زرد می شد و زیر پایش استخوانها می شکست!..
پاییز نامِ فصلی که تو را بر زمین نهادند
تو این وضع داغون و هوای غمگین پاییز تنها راه نجات بغله!
تو از فصل پاییز زیباتری... من از فصل پاییز تنها ترم
پاییز / باران و پنجره ای رو به رفتنت دیوانه ام اگر عاقل بمانم
تنهایی/ نام دیگر پاییز است/هرچه عمیق تر/ برگریزان خاطره هایت بیشتر
پاییز من، عزیز ِ غم انگیز ِ برگریز!/ یک روز می رسم... و تو را می بهارمت!!!
آرام شده ام/ مثل درختی در پاییز/ وقتی تمام برگ هایش را/ باد برده باشد
تقویم را معطل پاییز کرده است/ در من مرورِ باغِ همیشه بهارِ تو
پاییز شد که خاطرهها دورهام کنند/ فصل خزان، محاکمه ی دوره گردهاست
به من گفت: عاشق پاییزم و از آن روز من شروع به فرو ریختن کردم
تو که پاییز می شوی من زیر پای تمام عابران خرد می شوم!
بوی مهر می آید هم تو آمده ای هم پاییز
تنهایی ام تکثیر می شود بی تو چون بوی خزان در ذهن پاییز
مهر دیگر آمد و پاییز یک سال بزرگتر شد!