متن اشعار فیروزه سمیعی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات اشعار فیروزه سمیعی
مِنِ بینام
درِ در،
درونِ
دروغِ
درختانِ
دریده
دریا
گریه کرد
سطرِ سطر
سطرِ
سطرِ
سطرِ
سطرِ
سطر
شکست
صدا
صدای
صدا
صدا
صدای
صدا را
صدا زد
و صدا
صدا را
نشنید
منِ من
منِ
منِ
منِ
منِ
من
نبود
نقطه
نقطهچین
نقطهچینِ
چینِ
چهرهات
چین
خورد
گفتم:
«ای که هنوز نیامدهای
چرا ردّ پایت از پیشانی ام نمیرود؟»
و عشق
چون مرغی بیجهت
بر شانهام نشست و گفت:
«تو هنوز نیفتادهای
چگونه میخواهی برخیزی؟»
در آینه نگریستم
نه خود بودم
نه دیگری
سایهای بودم، افتاده بر آتش
بیصدا
بیصاحب
اما پر از فریاد
من به آتش...
بر لبم خنده، ولی در دلِ من ماتم بود
خنده ای سرد، که از گریه ی پر باران بود
هرکجا نام تو را عشق به لب میآورد
پشت آن زمزمهها، سایهای بیپایان بود
رفته بودم که فراموش کنم نامت را
هرچه را یاد نبرده ست، به دل پنهان بود
عاشقی...
بر لبم خنده، ولی در دلِ من ماتم بود
خنده ای سرد، که از گریه ی پر باران بود
هرکجا نام تو را عشق به لب میآورد
پشت آن زمزمهها، سایهای بیپایان بود
رفته بودم که فراموش کنم نامت را
هرچه را یاد نبرده ست، به دل پنهان بود
عاشقی...
بگذار جهان بپوسد
بگذار آسمان بمیرد
ما زنده ایم در خدایگانِ سایه ها
ممنوع و بی پایان
در میان گورها
دوباره متولد
با آتشی که هرگز نمی میرد...
...
🕊️
....فیروزه سمیعی
هر آنچه در جهان وجود دارد
تنها تویی
دست تو
چشمانت و قلبت
که در این لحظه
جهان مرا تشکیل می دهد...
...❤️
فیروزه سمیعی
مرگ
محبوب من است
بوسه ای نرم مى نشاند
بر لبان رنگ پریده ام
در سایه سار شب
و در این بوسه ی خاموش
قصه ها
بى پرسش
پایان می یابد...
🤍🍂
فیروزه سمیعی
گاهی همه چیز عجیب است
تو عجیبی
من عجیبم
همه چیز عجیب در عجبا
عجیب تر از آنچه که فکر می کنی
عجیب بودن
در لابه لای لحظات
گم می شود
در تو و من
در هر چیزی که لمس می کنیم
و در هر چیزی که درک می کنیم...