متن اعظم کلیابی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات اعظم کلیابی
وقتی پدر خسته می آمد سمت خانه
وقتی که شاکی بود از جور زمانه
وقتی به دستش بار سنگین داشت، مادر
یک یا علی می گفت از دل ، عاشقانه
عطر خوش نامت که می پیچید در باد
در سجده می افتاد گل هم بی بهانه
دست پر از مهرت...
از تو چه پنهان دگر کم شده شور غزل
بس که نمک ریخته بر جگر م این بشر
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
خواستم جدی نگیرم حرف مردم را نشد
این جماعت حرفهای مفت راحت میخرند
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
هرشب جمعه به یاد حرمت میخوانم
صد وده بار الهی به حسین بن علی
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
حاصل این باغ را. آفت پاییز برد.
موقع برداشت هم. سهم مرا شیخ خورد..
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
باید از خاطر خود حذف کنم عالم را
این که در خاطر من هست فقط یاد شماست
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
هرشب جمعه به یاد حرمت میخوانم
صد وده بار الهی به حسین بن علی
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
درکلبه ی تنهایی ام امشب نشسته ام تا سحر
فانوس هم خاموش شد تاریک شد دنیای من
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
این سرزمین که قطعه ای از کربلا شده است
یاد آور شهید سر ازتن جدا شده است
نامش بلند گشته به تاریخ خط خون
چون نخل سر بریده که خون خدا شده است
اینجا هوای زائر دلداده می خرند
این آستان به خشت اجابت بنا شده است
خیل ملک به...
درچل حصار امن تو آسوده خاطریم
تا زنده ایم خادم این صحن و این دریم
این بارگاه ملک سلیمان عشق ماست
چون مور از کرامت تو دانه می بریم
مارا نیاز نیست به غوغای سلسبیل
وقتی که در کرامت مهرت شناوریم
شاهان زنند بوسه به خاک قدوم ما
زیرا گدای...
غزلهایم نشان ازعشق تو دارند باور کن
بیا با من فقط با من فقط با من فقط سرکن
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
اینجا کسی به فکر من زار خسته نیست
یعنی ڪسی مدافع این دل دلشڪسته نیست
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
عشق گاهی سخت وشیرین میشود چون هندسه
جبر دارد کسر دارد من از آن منها شدم
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
دیگرنه مجال مانده دل را
نه شادی حال، مانده دل را
گویا که خزان رسیده ازراه
دوران ملال ، مانده دل را
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
اشک از چشمان من جاری شده
دل اسیر درد بی تابی شده
بس که پیچیده هوای عطرتو
گونه ی خورشید عنابی شده
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
هرگز تو را هرگز گناهت را نمیبخشم
توبی وفا تر از همه بودی نفهمیدم
لعنت به انها که وفا را یاد من دادند
من هرچه دیدم از دل خوش باورم دیدم
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
در مکه چه خوش ستاره ای پیداشد
نوری بدمید و قبله ی دلها شد..
از عرش برین رسید انوار خدا..
با نور محمدی جهان زیبا شد..
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
در مکه چه خوش ستاره ای رخشان شد
نوری بدمید و جلوه ایمان شد
بر فرش زمین رسید انوار خدا
با نور محمدی جهان حیران شد
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
در مکه عجب ولوله ای بر پا شد
با آمدنش کل جهان غوغا شد
لات و هبل از هیبت او افتادند
تا نور محمد ز افق پیدا شد
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
در مکه گل محمدی چون وا شد
با عطر دهان او غزل پیدا شد
بر آمنه با شور ، ملائک خواندند
فرزند تو تاج سر این دنیا شد
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی