میپرسی که دوست دارم تنهایی را یا نه؟ از منی که داخل چایش دو قند میاندازد برای حل شدن؟
فکر میکنم چینهای پیشانی ، بغضهای گره شده در گلو هستند که اندک اندک به سوی پیشانی هجرت و خانه جدید میسازند
بابونه وحشی است الفبای چشمت که پیچیده بر اندام دیوار تا سر در آورد از ویترین خیابان