بیو احساسی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بیو احساسی
درکم کن و، ترکم نکن؛ یار/
تر کم نشد چشمم برایت/
بنگر چه سان با جان نشسته/
سرتاسرِ حسّم به پایت/
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (بندی از یک چهارپاره)
بکش دست از سرم یارا؛ بکش یا بر سرم دستی
لبالب کن مرا از باده یا خالی کن از مستی
نوازش کن مرا با مِهر؛ یا... درگیرِ غم ها کن
هر آن گونه، که می خواهی، تو با حسّ دلم تا کن
دلم رقصد به هر سازی، که می سازی...
شهریورِ شورشگرِ احساسِ تو دریاست/
پیوسته پُر از، صد تپشِ خاطره افزاست/
نارنجیِ رویای دلت، جنسِ گُلِ هور/
خورشیدصفت، نقش گرفته ست و چه زیباست/
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
حسّ مردادِ عطش:
جوششِ موجِ تپش، تکرار شد
حسّ مردادِ عطش، تبدار شد
دخترِ احساسِ رویای دلم
از ازل، با مِهرِ تو، بیدار شد
من به دنیا آمدم؛ تا بشنوم
گرمیِ مهری که با دل، یار شد
هُرمِ سینه، آتشی شد پُرشرار
سوزشِ نبضِ دلم، بسیار شد
لحظه های گرمِ...
تو را جایی دیده ام
در آینه وقتی نگاهم می کرد
در قاب خالی پنجره
هنگام نور افشانی ماه
در شادی گنجشگان صبح
وقتی در جوی آب بازی می کردند
از کتابی که می خواندم
آهنگی شنیدم
در خانه ی تو نشستم
چای از دست تو نوشیدم
چشمانی لبخند می...
سرودهای عشق
به لب های پر از عشق می آیند
سوختن را
نفس کشیدیم
از اتاق رو به آفتاب
گل آفتابگردانیم
با گلوی خاکستری
با آخرین کام از لب های اندوه
رو به سوی بوسه های سرخ
سر می گردانیم
.........
فیروزه سمیعی
دو چشمان خمارم خانه ی تو
وجود نازکم کاشانه ی تو
در آغوشم بگیر ای نازنینم
لبان سرخ من میخانه ی تو
شهناز یکتا
تو مرا از یاد خواهی برد
آنچنان که جاده مسافرانش را
دردها
اشک ها
عشق را
از یاد خواهی برد
هر چند
نام تو را بارها
در ناخودآگاه حافظه ام خوانده ام
تو می روی
بی آنکه برگردی
و فراموش خواهی کرد
در کدام شب
تو را بوسیده ام......
......فیروزه...
همیشه آدم خوبی باشیم
ومثبت اندیش باشیم
زندگی هم به کام خودمون شیرین می شود پس آبلیمو ترش نباشیم ......
ستاره ی نگاهت
سوسوی بی رمق شبتابی است
که دل هیچ شبی را روشن نمی کند...
..... فیروزه سمیعی
برای درخت کافی بود سایه داشته باشد
و برای سایه همین بس که دیواری
برای دیوار پنجره ای
و برای پنجره گلدانی
و برای گلدان
چشمانی که او را بشنود
چشمانی که نشنید
گلدان پژمرد
پنجره بسته
دیوار آوار شد
سایه مُرد
و درخت خشک شد
ببین
چشمانی جان می...
می روی دور شوی ،بند دلم را بکنی !
می روی سوی دگر قید دلم را بزنی!
وطن آنجاست کز آن میل رهایی ات نیست
غیرِدستان تو هرگز که ندارم وطنی
مثل یک حسرت جانکاه به تو می اندیشم
همچو آهی که برآید ز لب پیرزنی
گذر از کوی تو...
هر وقت خواستم برم
بگو نرو ....
اینجوری می فهمم ، معنی دل بریدن وو ...
..... فیروزه سمیعی
قبل از
همه ی معشوقه هایت
به تو ایمان آوردم
قبل از آفتاب گردانها
به آفتاب
قبل از معبدهای کهن
به خدایان
و خواب نیلوفری مرداب
در لالایی ماه چهارده
من
با شط جلیل شب
با بیدارى زنجره ها
با بیخوابى اختران
به تو ایمان آورده بودم
اى پرنیان نوازش...
ترس!
ای گنهکار ازلی؛
تو تبعیدگر عشقی...
فیروزه سمیعی
و ممکن است باعث مسدود شدن حساب کاربری شاعر گردد.
10
ثانیه دیگر اطلاعات به روز میشود
د
دست بالای دستی چه بسیارست
تنها دست عاشق است که هیچکس نمی رسد☘️...
فیروزه سمیعی
روز شدو شب شدو ماه اومد تو آسمون🍀
تو رو ندید تو خواب گل
ستاره چید ازشب و صبح....
فیروزه سمیعی
زمزمه ای
ترانه ای ساز
برای چشمان منتظر
لب های سکوت
گوش های بی هوش
آسمان را بخوان
خورشید را برقص
بپیچ گیسوانت را
در هیجان سرخ
به دست باد بسپار
پیراهنت را به آبی دریا
و عاشقانه زندگی را بخوان ...
فیروزه سمیعی
🍃ز تو گریز نتوانم
به کجا روم
از این نابسامانی🍃