عادلانه نیست اینکه پاییز باشد و جای تو خالی باشد، داشتیم پائیز جان؟ تو باشی و این همه دلبری هایت و یار نباشد؟
تو را دارم... و این برای یک عمر خوشبختی کافیست... حمیدرضا عبداللهی
"مادرها"... دروغ هایشان هم ثواب دارد گرسنه که باشند میگویند سیرند! درد که داشته باشند میگویند خوبند! و با تمام غصه هایشان باز هم برایمان میخندند...
تو هستی بهمن هم همین جاست زمستان هم میبارد خوشبختی بالای سرمان خدا ناظر عشقمان و منی ڪه خوب بلدم چطور قدر این همہ خوشبختی را بدانم ...
خوب کن حالِ شبهایم را.. یک شب بخیر خشک و خالی از تو می تواند کاری با من کند که احساس کنم امشب خوشبخت ترین آدمِ روی زمینم...!
رفتنت پاییز بود خشک شدم زرد شدم افتادم از چشم هایت..!
و تابستان شبانه می رود... و عقب کشیدن ساعت ها فقط دل کندنمان را سخت تر می کند از این فصل خاطره انگیز...
رو ندهید به غصه هایتان! رو که دادید کارتان تمام است... در قلبتان ریشه میکند دردش میزند به لبانتان! و از کار می اندازد خنده هایتان را...
و خوشبختی گاهی داشتن یک لبخند از اعماق دل است!
مهرترین ماه سال شده ام بعد از رفتنت، پائیزِ پائیزِ پائیزم...!
" مهر ماهی ام " ... و به " پائیز " کشیده اخلاقم عاشقم و دیوانه و مجنون ...
برای من باش بهانه ی زنده ماندنم که تو باشی هیچ چیز نمی تواند مرا از روی زمین بردارد ...
چانه اش را بوسیدم تا دگر چانه نزند با دلم سر بوسه ی هزار و یکم ..
عطر موهای توست که معطر کرده حوالی دلم را... ️️️
می شود... شورش را در بیاوری! من به این " دوست داشتن ها " قانع نیستم ... !
برآورده شو برایم تو تنها آرزویی هستی که رسیدن به آن برایم آرزوست...
بخند برایم...لبخندت را به هر زخمی که زدم خوب شد
گل باید گرفت در دنیایی را که در آن شیطان بیشتر خدایی میکند ...!
خوب کن حال شبهایم را... یک شب بخیر خشک و خالی از تو می تواند کاری با من کند که احساس کنم امشب خوشبخت ترین آدم روی زمینم...!
شده ام مثل انسان های اولیه ... ! دوستت دارم ... اما نمیدانم به چه زبانی به تو بگویم ... !
در چهار چوب آغوشت یک دل سیراز جهان بی خبرم ...️
باید رفت به قربان آن منحنی لبت،وقتی که میخندی...
سرشارم از تو مثل شهریوری که بوی عطرش تمام شهر را روی سرش گذاشته...
عجب عطر دل انگیزی دارد این شهریور که هر دم مرا یاد تو می اندازد...