متن دلنوشته
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلنوشته
تو زندگیم خیلی چیزا دیدم، شنیدم و فهمیدم...!
اما
فهمیدنش سخت تربود...
چون نیاز به درک داشت!
وقتی درکش کردم
حس کردم فهمیدم
بعضی وقتا فقط آدما نیاز به درک دارن
جهان به اعتبار خوبی های ماست
که زیباست.اسما رحمانی
دلنوشته:غرور
غرور عجب چیز بدی است!
آنقدر سرسخت و دل سنگ می کند چنان به غُل و زنجیرت می کشد که
دستانت، دیگر دستان کسی را نمی گیرد، چشمانت غیر خودت کسی را نمی بیند، گوش هایت به جز حرف خودت حرف کسی را نمی شنود.
غرور چنان بر آدم...
درست لحظه ای که زمین خورده ا ی و نای بلند شدن نداری
خدا در یک قدمی ات برایت چایی دم می کند تا خستگی هایت از تنت در بیاید.
اسما رحمانی (آیناجهانی)
اسما رحمانی
درمیان کوه ها فریاد بزن بگو دوستت دارم.
بگذار کوه ها جمله آن را به خودت منعکس کنند.
آنانی که صدایت را می شنوند
هیچ...
به اندازه ی کوه هایی که صدایت را
نمی شنوند دوستت دارم.
اسما رحمانی(آیناجهانی)
عنوان: دانه های برف
چقدر دانه های برف را دوست دارم!
برایشان فرقی ندارد کوه باشد یا جنگل،همه را به یک رنگ سفید می کند.
یک رنگی شان را دوست دارم.
می توانی رد پایت را با خیال راحت همه جا، جا بگذاری.
پاییز نیست که بگویی خش خشِ، برگ...
عنوان:تفتیش غم ها
گاهی باید زندگی را تفتیش کرد .
غم ها، بی قراری ها، و آشوب هایش را پیدا کرد.
گذاشت در یک بقچه و آن را گره ا ی کور زد، انداخت در جایی بی عبور تا مبادا نصیب کس دیگری شود.
اسما رحمانی(آیناجهانی)
دلی که برای تو به تنگ آمده باشد
هم قد و قواره هیچ عشق دیگری نخواهد شد :)
- کتایون آتاکیشی زاده
حالا که قرار هست
یک غروب...
یک نگاه...
یک خاطره...
یک داستانِ تکراری...
یک حسِ مبهمِ همیشگی...
یک برگ....
یک پاییز...
بشود دنیایِ یک آدم ؛
پس اعتراف میکنم به اینکه...
کاش روزی تو هم شاعر شوی...!
ستاره ح
خیلی قبل تر ها ؛
وقتی آدم ها با هم آشنا می شدند؛
همدیگر را شما خطاب میکردند...
و بعد از مدتی برای هم می شدند تو ...!
گاهی وقت ها که خوب فکر میکنم ،
میبینم که...
این روزها خیلی راحت تبدیل به تو می شوی!!!
و شاید زودتر...
گاهی وقت ها...
همه ی دنیا را هم که به هم بزنی...
باز هم همان آش و همان کاسه ی همیشگی نصیبت می شود...!
گاهی وقت ها...
هر چقدر هم که دوست داشته باشی ،
باز هم کلمه ای به نام دل گرفتگی بیشتر از حس علاقه ات خودنمایی میکند......
شده تا به حال از دوست داشتن کسی به گریه بیافتید؟
تصور کن در حالی که از خواب وحشتناکی پریده ای و در تخت این پهلو به آن پهلو میشوی تا خواب دوباره به سراغت بیاید، به این فکر میکنی که چقدر دوستش داری. چقدر بی اندازه و آرام دوستش...
قدر اونایی که بخاطرتون صبر میکنن رو بدونید، اوناییکه برای دیدنتون، برای حرف زدن باهاتون، برای داشتنتون تلاش میکنن! باور کنید خیلی کم پیش میاد کسی شمارو با همه ی نقص هاتون دوست داشته باشه، کم پیش میاد کسی نبودن شمارو به بودن یکی دیگه ترجیح بده، کم پیش میاد...
مدام از من می پرسند که
خوشبختی کجا پیدا می شود
اما من دیگر برای یافتن خوشبختی
تلاش نمی کنم. من فقط قدردان
جایی که قرار دارم هستم
و سپس خوشبختی مرا پیدا می کند.
...Saeideh...
قلب شکسته ای به انتهای داستان زندگی رسیده است،
دیگر هیچ توانی برایش باقی نمانده ،
به یاد انچه که بر سرش آمده دوباره قلبش از درد مچاله می شود
به یاد ان هوسی که به بهانه عشق درگیرش کرده بود از بغض بسیار خفه می شود
آری ! هوسی...
حتی اگر
فقط برای یک نفر ، عزیز هستی ،
محکم باش ! نگذار فرو بریزی ؛
نگذار،
سایه های ترس و تردید،
مانع از تابیدنِ امیدت شود !
بنشین رو به آینه،
تمام تَرَک ها را خط به خط،
پاک کن از پیشانی ات...!
لب های دوخته ات را...
هر چیزی
باید سر جای خودش اتفاق بیفتد،
قبول داری؟
مثلاً تگرگ، باید اردیبهشت را به دلواپسی بکشاند،
گیلاس، جایش، چلّه مرداد است...
برگها باید وسط مهر،
با رویی زرد و نارنجی، بریزند
روی سنگفرش خیابان،
شب یلدا، پرده را که میزنی کنار،
باید برف را ببینی که بی صدا...