متن زانا کوردستانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات زانا کوردستانی
شیدایی
مجنون تر از مجنون، لیلا تر از لیلایی
من ناز کنم شاید، سوی مَنَت باز آیی
یکبار تو را دیدم، در دام تو افتادم
دیوانه شدم، مجنون، از بس که تو زیبایی
مجنون شدم و واله، سر نهاده ام به باده
من جانِ دلت هستم؟، تو جانِ دلِ مایی...
پدرم،
شاعر نیست!
پدرم هرگز یک شاعر نیست
پدرم،،،
اما می داند،
خوب هم می داند
دردِ یک سُفره ی خالی
چاره اش:
نان ست!
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
پدرم،،،
شاعر نیست...
رنج هایش را اما
می گِریَد،
می موید
با خودش زمزمه هم گاهی دارد
از زمان هائی خوب
پدرم،،،
شاعر نیست!
ولی از وزن \جدائی ها\ آگاه است
صاحب دفتر و دیوانی از\
\اشک\ است
پدرم می داند، می داند؛
(درد)هم قافیه ی (مرد)ست
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
پدرم،،،
شاعر نیست...
گرچه از اوج غزل آگاه است
شعر او موی سپید،
شعر او؛
یک تنِ رنجور وُ؛
نحیف!
خسته از تنهایی
سال ها بی مَحرم!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
هه ناسه کانم
لێم بستێنه
ئه مان
ئومێدی دیدارت نا
♪ ترجمه:
نفس هایم را
از من بگیر
اما
امید دیدارت را نه
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
پێ نۊسه کانم
ئه خته کِرد
تا ئاوس نه بن
له شێعر و گوورانی
♪ ترجمه:
قلم هایم را
اخته کردند
تا که به وجود نیاورند
شعر و ترانه ای
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
پشته یی هل به سته کانم،
--چه ند قه ڕنه،،
وا حه ز پیت ئه که م!
بۆ نازانی؟!
🔄 برگردان:
میان شعرهایم
قرن هاست
که دوستت دارم
چرا نمی فهمی؟!
سه عید فه لاحی (زانا کوردستانی)
دڵم ته نگه !
بەڵام هیمای،
--هەر پێ ئەکەنم!
🔄 برگردان:
دلتنگم!
اما هنوز،
-می خندم!
سه عید فه لاحی (زانا کوردستانی)
مه ن بە تاوانی ئه وینداری،
هەموو ڕۆژێک،،
له دووری توو،،،
--سزا دەدرێم...
چ باکم،
لە چوونە دۆزەخ و جەهەندەمە...؟!
- برگردان:
من به جرم عاشقی
همه روز
با دوریِ تو
آزار داده می شوم
چه باک دارم
که به جهنم و دوزخ بیفتم؟!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
سکوتت
عذاب می دهد گروه را
و در کشاکش خاک و خون
دست هایشان طعم تاول گرفته
چنین محجور چرا مانده ای هنوز؟
سعیدفلاحی (زانا کوردستانی)
چهل سال هم بگذرد (چهل سال گذشته و من هنوز منتظرم)
منتظرت می مانم
تا نفست را
لبخندت را
استخوان هایت را
از لوث ترکش های زنگ زده ی بیالایم
و در چشم هایت سوسن و یاس بکارم
و پیشانی بند سرخ یا حسینت را
دوباره گره بزنم.
سعید فلاحی...
خواب رفته اند
میان خاک و خون
پوتین هایت،
و سال هاست قامت تا شدهٔ مادرت
راه ها را می نگرد
چشم به راه آمدنت
باشد که یک روز
استجابت شوی در میان قنوت هایش.
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
ای پرندهٔ رها
سال هاست
بر ته مانده ی پوتین ات لانه دارند،
پرنده ها!.
(زانا کوردستانی)
یادِ تو،،،
دردی ست مچاله!
میان قفسه ی سینه ام
آغشته با یک تنهایی ی بی پایان!
حالا،،،
تمام روز
کارِ من شانه کردنِ
موهای سیاهِ تنهایی ست...
و لاک زدن،
به ناخن های کبودش تا،،،
فراموشم شود
کابوسِ تنهایی.
افسوس!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
با نگاهی تازه سفره انداخته ست
چشم های من...
♡
بیا…
پیش از آن که بیات شود!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
من خواهم مُرد!!!
نه در جنگ،
نه با تصادف،،
نه با چاقو،،،
و نه در استخر!!!!
...
لا به لای همین شعرها
وقتی تو آنها را نمی خوانی.
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
چشم در چشمِ
پنجره های شهر شده ام
اما تو،،،
پشت هیچ پنجره ای نیستی!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
مانند سربازی که
شلیک کرده،
آخرین تیرش را،،،
تسلیم می شوم
در محاصره بازوانت.
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
مانند شام
بعد از سقوطِ داعش،،،
جا مانده
--رد پایت!
بر ویرانه هایم!!!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
در من
دلشوره ای زندگی می کند،
--از جنس تو!
سر می کشد،
هر روز عصر
قهوه ی تلخ نبودنت را.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
نگاهم کن؛
از من چیزی نمانده
جز پوستی وُ،
مشتی استخوان...
♡
به خیالاتم جان ببخش!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)