شعر زیبا
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر زیبا
بیا و حلول کن
در خواب عمیق خیابان ها
بر میدان های بی لبخند
که دیریست نامم را فراموش کرده اند
مریم گمار
ای تکثر نور در لحظه های موازی
بگو از کدام شب تاریک گذر کرده ام ؟
که حالا
به جشن نشسته ام چشم های تورا
مریم گمار
بگو!
کجای کلمات بنشینم به رُستن
که رد پای تو نباشد
مریم گمار
ای بغض فروخورده ی کلمات !
بگو چقدر مانده تا برسم
به دست های یقین؟!
وقتی پای بهار
به سطر تردید باز شده است
مریم گمار
به تکامل رسیده بود،
به نور
وبه هیات شکوفه ای
در باد می رقصید،
درحد فاصل آب واتش
و مرا به تقویمی سبز فرا می خواند
مریم گمار
جاده ی رنگین کمانت را نمی بیند کسی
ایستگاه آسمانت را نمی بیند کسی
در غبار ابر، پنهان هستی و جز چشم باد
ردّ پای گیسوانت را نمی بیند کسی
دست افشان، موج های مست می رقصند وهیچ
کشتی بی بادبانت را نمی بیند کسی
غنچه،غنچه خنده ی دشت تو...
غنچه، غنچه خنده ی دشت تو را دیدند، حیف
گریه ی باغ خزان ات را نمی بیند کسی
رضا حدادیان
ببین !
خورشید در دست های تو
تقطیع می شود
لا به لای همین سطرها
که از ادامه نبض اش
می ریزد ترنم بوسه.
مریم گمار
بر می گردم به نقطه های روشن
به تو که ریشه دوانده ای
کوچه به کوچه در صدای واژه ها.
مریم گمار
ببین چگونه!
پایم به خیابان تو می چرخد
به دقیقه ها.
تا حدود بختم
از چشم های تو بگذرد
و هربار به شکل تازه ای
هجا کند دوستت دارم را
مریم گمار
جاده ی رنگین کمانت را نمی بیند کسی
ایستگاه آسمانت را نمی بیند کسی
در غبار ابر پنهان هستی و جز چشم باد
ردّ پای گیسوانت را نمی بیند کسی
دست افشان، موج های مست می رقصند وهیچ
کشتی بی بادبانت را نمی بیند کسی
غنچه،غنچه خنده ی دشت تو...
دست بکش به حروفِ جویده
به رگ های متروک
تا بیرون بزنم طیف طیف از منشورِ پنجره
بر گیلاس های امید
مریم گمار
ای دقیقه های روشن در زیباییِ رفتار!
بگو چگونه ذره بتکانم!
از سایه
که از هر دریچه ممنوعه یی می ریزد
در حصارِ تاریکی
مریم گمار