* درختان پر شکوفه بادام را دیگر فراموش کن/ اهمیتی ندارد/ دراین روزگار/ آنچه را که نمی توانی بازیابی به خاطر نیاور/ موهایت را در آفتاب خشک کن/ عطر دیرپای میوهها را بر آن بزن/ عشق من، عشق من/ فصل پاییز است
از فشردن دست های گرم تابستانی تو و دست های زمستانی من چه پاییز های انتظار گذشت و گذشت تا شکوفه های بهاری معتدل من و تو بر آمدند
مهر که می آید، پاییز آغاز می شود برگ های درختان که شروع به ریزش می کنند، شکوفه های لبخند کودکان، یکی یکی گل می دهند
دخترم! تو نور را برای روشن کردن روزهای زندگیام به ارمغان آوردی دخترم! تو شادی را به شیوه عاشقانه خودت به ارمغان آوردی دخترم! تو یک شکوفه هستی که از عالم بالا آمده یک گنجینه خاص و زیبا برای عشق!
حاصل بوسه های تو اکنون منم شعری که از شکوفه های بهاری سنگین است و سر به سجده بر آب فرود آمده دعا می خواند
از من می پرسی: چرا دوستم داری؟ از تو می پرسم: چرا پرنده میخواند؟ چرا شکوفه میشکفد؟
دست مرا بگیر که باغ نگاه تو چندان شکوفه ریخت که هوش از سرم ربود