صبح همان مهربانی نگاه توست و چشمهایی که سروده های دلم را جاری می کند، صبح تنها با تو صبح میشود...
صبح شروع عاشقیست پس عاشقانه شروع میکنم، صبح دوست داشتنت را که وجودت شب و روزم را بخیر میکند..
صبح دروغین گذشت صبح سعادت رسید جان شد و جان بقا ، از برِ جانان رسید
عیش است بر کنار سمنزار خواب صبح نی، در کنار یار سمن بوی خوشتر است
هر صبح، نوری که در من پدیدار می شود عشق توست!️ و چه مبارک است این عشق که امیدی می شود؛ برای زندگی... ️️️
طلوع تویی صبح تویی آفتاب ڪن در وجودم صبحگاهم بهشتی است با صبحبخیرهایت... ️️️
دهان صبح پر از خنده دیدم و گفتم غنیمت است در این روزگار خندیدن
صبح بدون تو مگر بخیر می شود دلم جز به نگاهِ تو به هیچ آفتابی گرم نیست... ️️️
گُل از پیراهنت چینم که زلف شب بیارایم چراغ از خندهات گیرم که راه صبح بگشایم
باز شدنِ چشمانم هر روز صبح یعنى خدا دوست داشتنت را تمدید کرده... قَدرَش را میدانم.... ️️️
تو همان عطرگل یاس و نسیم سحری که اگر صبح نباشی نفسی در من نیست ️️️
با تو هر بار سلام و با تو هر صبح بهشت... خیرِ هرروزِ من از بوسه ات آغاز گرفت ️️️
و ای کاش یکی از این صبح ها صدای تو را نفس بکشم ... ️️️
زندگی هدیهای است که من هر روز صبح که از خواب بیدار میشوم ، عاشقانه روبانهای دور آن را به آرامی باز میکنم ... کریستین بوبن
♡ حضورت اشتیاق بیداری هر صبح من است با بوسه هایت صبحم را بخیر کن ..
صبح و وعصر که فرقی نمیکند ای همه زندگانی ام وقتت بخیر ... ️️️
مُحکم وقوی باش.. روزهای خوب خواهند آمد... باز میشه این در صبح میشه این شب صبر داشته باش....
هر صبح یک روز جدید در انتظار ماست ؛ انسانها میگویند که اگر خوش شانس باشی بهتر است ، اما من ترجیح میدهم که هوشیار باشم، چرا که وقتی شانس به سراغم بیاید از دستش نخواهم داد ...
خورشیدم از نگاهِ تو هر صبح می دمد چشم وا کنی صبحِ من آغاز میشود ️️️
تو صبح باش من سراپا ، چشم می شوم محوِ تماشایِ تو...!
چراغ از خنده ات گیرم که راه صبح بگشایم
بعضی صبح ها که از خواب پا میشی با خودت فکر می کنی ”نمی تونم از پسش بر بیام” و بعد تو دلت میخندی چون یاد تمام صبح هایی میوفتی که این فکر رو داشتی …
در خموشیهای آه گوش کن، زمزمهی چشمه را میشنوی با طنینی آرام صبح را منتظر است و پرنده بیدار با طلوع خورشید بیقرارِ پرواز و صدای بالَش رنگِ معصومیتِ باران است هیچ میدانی گر که یک صبح نخیزد چشمه و نباشد پرواز آسمان، آه چه حزنی دارد چه سکوتی چه...
تبسم کردی وصبحم چه زیبا شد دل افروزم خوشا چشمی که صبحِ او به لبخندِ تو وا گردد ...