هر طایفه با قومی خویشی و نسب دارد من با غم عشق تو خویشی و نسب دارم
فریاد و فغان و ناله ام دانى چیست؟ یعنى که تو را تو را تو را می خواهم
تو همان هیچ هستی که هرگاه از من می پرسند به چه چیزی فکر می کنی ؟ می گویم هیچ
خانه ی خالی خانه ی دلگیر خانه ی دربسته بر هجوم جوانی خانه ی تنهایی ببین من به کجا رسیده ام نگاه کن که غم درون دیده ام مرا دگر رها مکن مرا بپیچ در حیر بوسه ات مرا بخواه در شبان دیرپا
با کدامین شانه بهتر میکنی دیوانه ام موی تو شانه کنم یا سر نهی بر شانه ام
جااااااااااات اینجااااااااااااست ﺗﻮﻟﺪﺕ ﻣﺒﺎﺭﮎ
این دل که به یادت همه دم مست و خراب است گر بر سر آغوش تو می بود چه می شد ؟
این سر که ز اندیشه مرا بر سر زانوست گر بر سر زانوی تو می بود چه می بود؟
گر تو شیرینِ زمانی ! نظری نیز بہ من کن کہ بہ دیوانگی از عشق تو ... فرهادِ زمانم !
خواستم بهش فکر نکنم دیدم دلتنگشم اومدم دلتنگی نکنم دیدم عاشقشم! عاشقش شدم دیدم... نه دیگه چیزی به غیر اون ندیدم!
ای کاش باغبان بودم تا اسم زیبای تو را در بهترین جای قلبم می کاشتم و باخون دلم آبیاری می کردم تا بدانی چقد دوستت دارم !️️️️
آه.. که عشق بس کوتاه است و فراموشی، بس بلند ...
تو مرا یاد کنی یا نکنی باورت گر بشود ، گر نشود حرفی نیست اما نفسم میگیرد.. در هوایی که نفس های تو نیست...️
برایت می نویسم دوستت دارم می دانم که نمی دانی ! ولی مى دانم که مى خوانى! آرزویم این است: نخوانده بدانى️
این حرف آخر نیست به ارتفاع ابدیت دوستت دارم حتی اگر به رسم پرهیزکاری های صوفیانه از لذت گفتنش امتناع کنم ️️
خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا ؟ گذری کن که ز غم راهگذر نیست مرا گر سرم در سر سودات رود نیست عجب سر سودای تو دارم ،غم سر نیست مرا ...
تو دلت دریاست آبی و عمیق دل من یک ماهی قرمز تنگ بلور بگذر این ماهی در دریای مهر تو غوطه ور شود انجا سکنا گزینم برای ابد
بوی پیراهنی ای باد بیاور ، ور نه غم یوسف بکشد ، عاشق کنعانی را....
هزار آتش و دود و غم ست و ... نامش عشق هزار درد و دریغ و بلا و ... نامش یار
در این جادو شب پوشیده از برگِ گل کوکب دلم دیوانه بودن با تو را میخواست ...
تا وقتى که صداى خنده هات رو نشنیده بودم، هیچ وقت نمیدونستم عشق هم صدا داره
ﺩﯾﺪﺍﺭِ ﺗﻮ ﻧﯿﮏ ﻭ ﻫٖﻤﻪ ﮐﺲ ﻃﺎﻟﺐِ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺗﻮ ﯾﻮﺳﻒِ ﻣﺼﺮﯼ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺷﻬﺮ ﺧﺮﯾﺪﺍﺭ
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست...؟!
دستت را به من بده دست های تو با من آشناست ای دیر یافته ! با تو سخن می گویم ... زیرا که صدای من با صدای تو آشناست ...