متن محمد خوش بین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات محمد خوش بین
گفتم دل داده ای انکار نکن
بشنو از دل گوش به اغیار نکن
هر چه دل طعنه ز اغیار شنید
بعد از این توبه کن و زار نکن
بیا تا خانه را از گل بسازم
کنارش یک چمن سنبل بسازم
چه میدانی کجاها رفتم ای عشق
به دنبالت کجاها گشتم...
در این حوضه پر از غم و درد
با همه ی ناامیدی ها و آزارها
مادر اسیر در خاک است
رقصان در برابر طغیان بادها
قهرمانی بی نظیر و بی همتا
سرافراز و بی پروا
مادر اسیر در خاک است
که باقی می ماند روی زمین
و منتظر پایان تمامی...
پر کن جامم ساقی تا جان در تن باقی است
پر کن پر کن ساقی از دل غم ها جاری است
دریا درد از حرف تلخم نمی فهمد
باران به باغی خشکیده و خالی است
تو هستی که همه جان ها را در خود داری
تو آغاز و پایان هر داستانی هستی
دستان تو در بیان است و جستجوی تو، جستجوی خداست
گلایه نامه ها از تو نوشتم
کمی گنگ و ولی گویا نوشتم
تو را بی مهر و کج اندیشه دیدم
تو را آواره در دنیا نوشتم
تو آن زیبای بی احساس هستی
تو یک دامی که پر وسواس هستی
برایم دوزخی ای عشق گمراه
تو یک ناپاک بی اخلاص هستی
تو را جادو زده با تیغ و خنجر
مرا سحر بریده از تنم سر
تو را درد وفا کشت بی وفا یار
مرا درد دوری کشت در آخر
زمانی که فکر می کردم که تو مال من هستی
زندگی خود را به تصویر کشیده بودم
اما حقیقت این است که نمیتوانم به تو دست یابم
و این بسیار تلخ و ناامید کننده است
بیا به پنجره ی قلبم بنگر
به شعر عاشقانه در آن بنگر
آنجا عشق تو در هر نفسی دمیده است
و در سکوت عشق، صدای تو می رقصد.
تو که قبلا کس و کارم نبودی ؟
تو کی یارم شدی کی دل ربودی ؟
دقیقا با دو چشمانت دلم را
به آسانی چقدر زیبا تو بردی
بگو عشقم تو با این دل ربایی
مرا با خود کجاها می کشانی
بگو اول تویی آخر تو هستی
بگو هستم کنارت...
تو که قبلا کس و کارم نبودی
تو کی یارم شدی کی دل ربودی
دقیقا با دو چشمانت دلم را
به آسانی چقدر زیبا تو بردی
آنکس که به عشق دل داده منم
از آتش عشق شعر ساخته منم
از روز ازل زخم خورد دل از عشق
با سیب تو پرچم بافته منم
دو جهان به هم بافته دو رنگ عجیب
دو دشمن هر دو شوخ و فشنگِ عجیب
تو شهد زندگی را چشید دو لبت
من دادم یک بهشت را به زنگ عجیب
منی که در کنارم هزاران شب مست
توشامی که می رقصی بر گرگ عجیب
دوباره بر کوره چشمانت دود...
دو جهان به هم بافته دو تا رنگ عجیب
دو دشمن که هستن شوخ دو فشنگِ عجیب
تو شهد زندگی را دادی دشمن چشید
من دادم یک بهشت را به یک زنگ عجیب
منی که در کنارم هزار و یک شب مست
تو آن شام رقصانی بر یک گرگ عجیب...
حالم بد است انگار اصلا نیستم
از آیینه پرسیدم من کیستم
گفت تو غریب افتاده در جمعی
از ابتدا نبودی و نیستی
تا کی کوبم بر شعر گویم هستم
کیست آن کس آخر میگیرد دستم
من غایبی هستم که هست حاضر
آن کس که در هر کاری هست ماهر
از...
دستان تو در بَیان است
در این دریای وجود، تویی مَحی و مَهربان
هر کسی که دلی به تو بسپارده، وجودش نماند
با تویی که همه راهی میان تو و هستی است
با یک قدم، از ظلمت به روشنی می روند
و با دو قدم، از خود به تویی می...
عاشقم،
با همه وجود عاشقم
شعرم، شراره ای است
که در خاطره ها پرتاب می شود
در هر بار خواندنش، عشقم بیشتر فرو می روید
هر بیت آن مانند یک ترانه زیبا، به دل می شیند
شعرم، شیرینی و تلخی را در آغوش می کشد
در دشت عشق، میان گلها...
خنده هایم عجیب تب دارد
سدی از گریه در عقب دارد
همه شب اگر به شعر می کوبد
از رنج و غمش به یار میگوید
چون او را بی قرار می بیند
هنوزهم در انتظار می بیند
چندی ست اظطراب هم دارد
با اینکه قرص خواب هم دارد
در این...
در دیار پر از رمز و راز
به دنبال لب هایی می گشتم
که گم شده در کذر تاریخ بودند
میان سپیدی برف و آبی دریا
جستجو کردم در هر نقطه و هر ضلع
اما همچنان لب ها گم شده بودند
در کذر تاریخی که من را مجنون کرده بودند...
شهر به شهر برمی گردم در بابای تو
ماهی که به دل بردی دریا پای تو
شوق من به تو ماندگی همیشه ست
همیشه در دلمی و در روز و شب های تو
گل و نسرین و گلدار و بید و برگ
با تو در باغ زندگی ما می رقصد...
دو جهان داریم با دغدغه های عجیب
روبرو می شوند با طوفان های عجیب
تو شیرینی زندگی را می چشی به لبانت
ومن گرفتارم در ویرانی های عجیب
شب فراموش نشدنی، هنوز یادمان هست
آن شبی که چشمانت را برایم باز گشود
در آن شب بود که گفتی به تو خواهم ماند
هرگز دلم از تو به دور نخواهد رفت
آغاز خاطره ای شیرین، شب آرامشی بود
طعم عشق تو بر زبان من بازهم بود
تازه دل خسته...
از عشق
به باران گفتم و گفت زمین خیال هایت را بشور
به باد گفتم و گفت اشک هایم را ببر
به آفتاب گفتم و گفت سایه هایم را بسوز
به دریا گفتم و گفت تنهایی هایم را ببر
به کوه گفتم و گفت آرامش هایم را بشکن
به گل...