متن نویسنده
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات نویسنده
و قلم مرهم تمام زخم های ب دل نشسته است..
اگر قلم نبود چه دردها و ناگفته ها در ،دل
……...
دل با نوشتن آرام می شود🌱
قلم تنها مونس یک نویسنده است🌱
روز قلم و فرهیختگان علم و ادب
گرامی باد
المیرا پناهی درین کبود
مگر یک انسان چند بار نفس می کشد که در هر نفسِ خود بمیرد؟ مگر یک انسان چند بار می خندد که پس هر خنده اش بگرید؟ مگر چند بار به دنیا آمدم که این همه می میرم؟
نویسنده عطیه چک نژادیان
میخواهم تو را بکشم
اما
چاقو را در سینه ی خود فرو میبرم
تو کشته خواهی شد یا
من ؟
نویسنده عطیه چک نژادیان
من عزیز
من و تو شباهت های متفاوتی باهم داریم!
هردوشکستیم؛توقلب مرا،من غرورم را
هردورقصیدیم؛توبادیگری من باسازهای تو
هردوبازی کردیم؛توبامن،من باسرنوشتم
این شباهت های متفاوت هرروزآشکارترمیشود.
نویسنده عطیه چک نژادیان
مگر میشود کاغذی ساخته شود و مدادی در دست نویسنده قرار بگیرد اما درختی نشکند و ضربات تبر را متحمل نشود؟
نویسنده عطیه چک نژادیان
یکی از ذوق های دنیای نویسندگی این هستش که برای کسی که دوستش داری دست به قلم میشی و شروع میکنی به نوشتن و به نظرم
همیشه حق با اونی بود که گفت برای ابدی شدن،معشوقه نویسنده ها بشید چون حتی
اگه نباشید،جوری که ازتون نوشتن،موندگار میشید و شاید برای...
من تنها دلم کمی درک شدن میخواست
کمی فهمیدن قلبم...
من دلم کسی را میخواست که از نگاهم
دردم را بفهمد...
نه کسی درکمان کرد و نه کسی نگاهمان
را فهمید...
آخرش هم مقصر شدیم...
ما ماندیم و تنها با بهای بیش از
اندازه ای که به دیگران دادیم
•شاید از نسل سهرابم ، نمیدانم ...🌱📝•
ژاپنی هارا دوست دارم
تنها به این دلیل که آنها عاشق زیستن
در طبیعت اند و با روح خدا ارامش می گیرند...
سالها آشفته گشتم
به دنبال خود
به دنبال حقیقت وجودم
در تلاش آزاد کردن شاپرک وجودم
که سراسیمه دنبال آزادی بودی
آمدن تو به پایان رسیدن تمام آشفتگی ها بود ….
هزارن شاپرک در چشم های تو آزاد شد ……
آدم ها رو خسته نکنید
از اعتماد کردن
از مورد اعتماد بودن
از خوبی کردن
نرسه یک روز که
وقتی به خطر افتادی
همون آدم از کنارت بی تفاوت عبور کنه
دیدمت ناگهان دلم لرزید
صورتت تمام روحم را به تاراج برد
تمام عاشقانه ها به لکنت افتاد
خاموش شد تمام صامت و مصوت ها
ذهن من فریاد زد
دیده بودم از قبل میشناختم چشم همایش را……
من خوب میبینم روزی که به پسرت دیکته میگویی شعری که من گفتم و الهامش تویی…
میخندی و میگویی نقطه سر خط :)
+بابایی به چی میخندی؟
هیچی پسرم !
دفترش را میگیری و مینویسی ۲۰ تمام
و سپس نیمه های شب از شدت دلتنگی پشت به همسرت آرام گریه...
جایی دورتر از خودم ایستاده ام به تماشای کسی که به جای من زندگی میکند بااینکه بزرگتر شده است اما هنوز ازکنار دیوار راه میرودآدم وقتی از جهان میترسد به دیوارها نزدیک تر میشود.صبر کن باید باتو حرف بزنم،خاک برسر من باتوچکار کرده ام؟ حق داری بعضی وقتها خیابان های...
میگویی طاقت بیاور انگار فراموش کرده ای که من درنبرد باغم سالها پیش مرده ام
نویسنده عطیه چک نژادیان
فریب در گوش محبت زمزمه می کند و
محبت راه خنجر را در پیش میگیرد
و زمزمی در گوش عشق میکند عشق هم که گلیم خود را از
این سرزمین برمیدارد و میرود
نفرت در گوشهی نشسته ولبخندی
زهراگینی بر لب دارد
خوش حال است، از این که دوستش
توانسته...
دوست داشتن را جار بزنید
عشق را فریاد بکشید
اما منتظر رفتن ناگهانی نیز باشید
آدمها حتی نمی توانند جلوی رفتن خود را بگیرند.
خواستن توانستن نیست
خواستن,بدست آوردن است.
توانایی انسان با چیزهایی که بدست می آورد سنجیده می شود.
گه گداری قلمی دست دلم می گیرم
می زنم نقش ز دل
بر دلِ کاغذِ سرد
می نویسم کمی از آشوبم
از لبخند، می نویسم از عشق
آرزویم این است
همه لب ها خندان
همه دل ها رنگی
پُرِ از رایحه ی خوبی ها
زهرا اسماعیلی