متن نویسنده
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات نویسنده
میگویی طاقت بیاور انگار فراموش کرده ای که من درنبرد باغم سالها پیش مرده ام
نویسنده عطیه چک نژادیان
فریب در گوش محبت زمزمه می کند و
محبت راه خنجر را در پیش میگیرد
و زمزمی در گوش عشق میکند عشق هم که گلیم خود را از
این سرزمین برمیدارد و میرود
نفرت در گوشهی نشسته ولبخندی
زهراگینی بر لب دارد
خوش حال است، از این که دوستش
توانسته...
دوست داشتن را جار بزنید
عشق را فریاد بکشید
اما منتظر رفتن ناگهانی نیز باشید
آدمها حتی نمی توانند جلوی رفتن خود را بگیرند.
خواستن توانستن نیست
خواستن,بدست آوردن است.
توانایی انسان با چیزهایی که بدست می آورد سنجیده می شود.
گه گداری قلمی دست دلم می گیرم
می زنم نقش ز دل
بر دلِ کاغذِ سرد
می نویسم کمی از آشوبم
از لبخند، می نویسم از عشق
آرزویم این است
همه لب ها خندان
همه دل ها رنگی
پُرِ از رایحه ی خوبی ها
زهرا اسماعیلی
و شما هیچگاه نخواهید فهمید ؛
چه کسی ، کجا ،
در نیمه شب ، از کدام شب ها ،
با بغض و دلتنگی برای شما از خواب پریده است ....!
جایی دورتر از خودم ایستاده ام
به تماشای کسی که جای من زندگی می کند
چه بی رحمانه تنهاست و چه به ناچار قوی..نویسنده عطیه چک نژادیان
گاهی خدا برای حفاظت از شما
کسی را از زندگیتان حذف می کند...
اصرار به برگشتنش نکنید
فاطیماه نویسنده شاعر ✓...
بعضی وقتا از آدمای نمک نشناس زخم هایی می خوری که باور نمی کنی این زخم واسه همچین دردیه. یاد کارایی که واسه این آدما کردی هر روز تو دو شکسته تر می کنه به نظرم واسه اینکه واست تجربه بشه باید رو همچین دردهایی به جای نمک اسید بپاشی...
دمت گرم که واسه ساختن زندگیت داری میجنگی و منتظر نیستی یکی دیگه بیاد زندگیت رو بسازه!
دمت گرم وسط این همه بی تعهدی بازم عاشق میشی،بازم اعتماد می کنی!
دمت گرم با اینکه بهت می گن: تهش که چی، اینجا هیچ کاری بدرد نمیخوره، اما تو بازم با ذوق...
ازم پرسید چرا اینقدر کم حرفی؟ بهش گفتم یه چیزی جلوی حرفامو گرفته. گفت چی؟ گفتم یه چیزی که نمیزاره حرفام بیاد بیرون. یه چیزی که انگار زبونمو خشک کرده. یه چیزی که انگار توی مغزمه و میگه حرف زدن دیگه فایده نداره..
نویسنده:مائده حق ویردی
اصلا نمیتوانم بعضی ها را بفهمم...
یک عمر تمام تلاششان را میکنند دل ما را به دست بیاورند
با حرف هایشان،با کارهایشان،با دلبری کردنشان،راهی جز اینکه قبول کنیم وارد زندگی مان شوند نمیگذارند
آن وقت همین که قبول کردیم تغییر میکنند
سرد میشوند،یخ میزنند...
اصلا مدام با خودت میگویی واقعا...
تو سرم پر از حرفه
حرفایی که نتونستم به هیچکس بگم
احساس میکنم سرم سنگینه و باید از بدنم جداش کنم و برای یه مدت طولانی پتو رو بکشم رو سرمو بخوابم
ولی اگه اینکارو بکنم نمیتونم بهت فکر کنم و حتما دلم برات تنگ میشه
بیا آروم تر حرف...
یکی میخواد نیگات کنه. نه، می خواد بشنُفٓتت. می خواد بپره تو صدات. یکی می خواد ورِت داره ببردِت اون بالا و بذارتِت رو کوه و بعد بدوه تا ته دره و از اونجا نیگات کنه. یکی می ترسه از نزدیک تماشات کنه. یکی می خواد تو چشات شنا کنه....
من قوی تر از اونی به نظر می رسیدم که نگرانم شن و مغرور تر از اونی که مراقبم باشن و هیچکس نفهمید که چقدر دلم می خواست گاهی خودمو پشت اقتدار یکی قایم کنم و ضعیف ترین فرد باشم و پناهنده ناگریز بغل کسی که نگرانم باشه و دلی...
واسه هیچ چیز تو زندگیت عجول نباش
بالاخره میرسه اون روزی که تو، توش به آرامش برسی! درسات تموم میشن!
شغلی که واسه خودت ساخته شده رو پیدا میکنی! سر و سامون میگیری!
و آینده ی مخصوص به خودت رو میبینی! گاهی به هوای رسیدن، مسیر رو نمیبینیم!
مسیری که...
از کوچه گذشتم به خیابان رسیدم
یاری به جمال رخت ای یار ندیدم
روز دگری آمد و من در پی یارم
با بغض غم دوری تو تاب ندارم
در وادی این چرخ فلک هر چه بگشتم
یاری به جمال رخت ای یار ندیدم
نویسنده:مائده حق ویردی
«اگه کسی بهت گفت دوستت دارم، ولی بهت توجه نکرد، بدون که دوستت نداره.
ولی اگر کسی حواسش بهت بود، از غصه ت غمگین شد، تو جمع ها نتونست بهت بی توجه باشه و همیشه پیگیرت بود، حتما دوستت داره.»
خلاصه که اینجوریاس، خودتونو گول نزنید!
نویسنده:مائده حق ویردی
میگن شیشه حافظه داره، یعنی هر ضربه ای بهش بزنی تو خودش جمع میکنه. برای همینه که بعضی وقتا بی دلیل با یه تقه کوچیک میشکنه. حکایت دل ما آدماست..
نویسنده:مائده حق ویردی
من خیلی جاها نیاز داشتم یکی بگه کمک نمیخوای ؟ هیچکس نبود؛ خودم درستش کردم. خیلی جاها نیاز داشتم یکی بگه می خوای حرف بزنیم؟ هیچکس نبود؛ گریه شد حرفام. خیلی جاها نیاز داشتم یکی بگه بریم یه چرخی بزنیم؟ هیچکس نبود؛ با خودم چرخیدم.
خیلی جاها نیاز داشتم یکی...