متن هدی احمدی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات هدی احمدی
لیلی
آغوشت را بگشا...
باخته ام تمام زندگانی ام را در
دوزخ نگاهت!
آرامم کن در تلاقی دستانت...
سنجاق کن مهرم را در قلبت و
رام کن دوست داشتن را در نقره ای مهتاب نگاهت
مجنونِ توام
بسان بهاری که بی شکوفه هایش هیچ است
✍️هدی احمدی
چی از این غم انگیزتر...
لابلای واژه ی شعرها تو را بخوانم...
قافیه بسازم از خاطرات
در کافه های بارانی شهر...
شجریان شوم برای صدایت...
و به تصویر بکشانم همانند فرشچیان جادوی چشمانت را و
همچون شاملو با هر واژه دلبری ات را به جان بخرم
اما تو
در گوش...
از حماسه ی پر غرور دنیا ،
واز التماس شب زده ی راهزنان شبگرد زمان
واز بلوغ تند راهبان سخت گیر معبد احساس،
چیزی نمی خواهم...
از رقص فواره ی افسونگرِ دلتنگی
واز پنجه ی پرزور مرگ
واز قمار شبانه ی زندگی،
چیزی نمی خواهم....
من از برج خاکستری اندیشه...
عاشق شدن زیادم سخت نیست
کافیه یه نفر وسط غمت بیاد و همدم دلت بشه
حرفاتو نگفته بخونه و با حرفاش خنده رو مهمون لبت کنه
تعهد موندن بده و بگه تا تهش باهاته
قول بده که دلتو نشکنه و همپای دیوونه بازیات باشه
یکار کنه که هر چی سرت...
مراقب کلماتی که در قضاوت آدما بکار میبریم باشیم
بعضی حرفا که روی دوش مخاطبمون میزاریم خیلی سنگینتر از توانشه له میشه از پا میفته .
حرفایی که میتونه یه نفرو تا صبح بیدار نگه داره و متکاشو از اشک چشمش خیس کنه
قضاوتایی که آدم رو از آدم مایوس...
اصلا میگویم بیا برگردیم به قبلترها
آن موقع که هم را شما خطاب میکردیم
به آن وقتها که غریبه بودیم و گاهی به بهانه ای حالم را میپرسیدی ، بیا دوباره دوست گرامی هم باشیم
این آشنای بیگانه که جانم شده و مرا در فراقش میسوزاند نمیخواهم ، این دوری...
گفته بودم گر بمانی شاملویی میشوم از جنس زن
آیدایم باشی و من از نگاهت شعر میبافم به تن
رفتی اما تا بسوزم با غمت چون شهریار
نوش عشقت این همه رنجی که دادی یادگار
✍️هدی احمدی
عید قربان نشده اما من
به ادای دل قربانی خود آمده ام
کعبه و قبله و بتخانه تویی
عشق تو حج من است ناجی من
در نمازت غرق میگردم ز خود
ذکر لبهایم تویی محبوب من
در طوافت همچو عبدی حائزم
یاد تو همچون صفا و
مرگ من چون مروه...
چی از این غم انگیزتر...
لابلای واژه ی شعرها تو را بخوانم...
قافیه بسازم از خاطرات
در کافه های بارانی شهر...
شجریان شوم برای صدایت...
و به تصویر بکشانم همانند فرشچیان جادوی چشمانت را و
همچون شاملو با هر واژه دلبری ات را به جان بخرم
اما تو
در گوش...
من نمیدوم تعریفت از عشق واقعی چیه!! اما اگه من بخوام تعریف کنم باید بگم:
عشق واقعی یعنی اینکه با وجود هزار تا ستاره ی قشنگ دور ماه، تو فقط نگاهت به ماه باشه!
هیچ زیبایی نتونه نگاهتو از رو اون برگردونه و نظر تو عوض کنه
حتی اگه بهتر...
این روزها خواهد گذشت
گریه هایم ، دلتنگیهایم و تمام غمهایم را پشت سر می گذارم
من قوی می شوم ، قوی تر از قبل تو
میدانم روزی دلتنگ خواهی شد
دلتنگ دوستت دارم هایم
دلتنگ دلتنگیهایم
دلتنگ مزاحمتهای گاه و بیگاهم
روزی چشم بر صفحه ی گوشی ات خواهی...
تو را دوست دارم نه تنها به رسم عشق ، بلکه به رسم قدرشناسی
تورا دوست دارم به رسم مهربانیت
تو را دوست دارم به حرمت تمام لحظه های خوبی که ساختی
تو را دوست دارم به رسم نگاهت که جز عشق در آن ندیدم
تو را دوست دارم به...
چیستے؟
ڪیستے ڪہ همہ جا هستے ، اما نیستے
در تلألؤ نور خورشید هنگام طلوع ڪہ بر قطرات شبنم گل شمعدانے پشت پنجرہ ام درخششے بینظیر میدهد
در خروش رودخانہ اے ڪہ اول بهار سرمست و آوازہ خوان از ڪوہ جارے میشود بر دشت تشنہ و بیقرار
ڪیستے ڪہ حتے...
بعضی وقتا باید به زمان سپرد
نه غم موندگاره ، نه شادی ، همه ی لحظه ها میگذرن ، ما یاد میگیریم که کجا و چطور قدر بدونیم
من همیشه از آخرینها دلم میگیره، آخرین دیدار ، آخرین نگاه، آخرین کلام
آخرینی که نمیدونیم آخرینه ، نمیفهمیم چیشد که شد...
مادرم
ای انکه نگاهت آتشی را در قلب شعله ور میکند
وَنفست در ذره ذره ی وجود حک میشود
ای آنکه دعایت معراجی و کلامت عاشقانه
ای آنکه عشق می افرینی و خود عاشق می کنی
ای زیباترین جلوه گاه جمال خداوندی،
ای پرشورترین مصداق هر انچه که هست و...
حضرت عشق مادرم
صدای تو ترنم باران است
ستایش میکنم دنیای پرازمهرت را
ای شکوه عشق
الهه مهربانی
تو طراوت بهاری
سرشارز عِطرلاله هایی
مادرم بوسه بردستان خسته تو
جانم رازنده میکند
ودیدار تو عشق
رادردلم به ارمغان می آورد
مادرم چه زیباست وقتی که ازتو
حرف میزنم
احساس میکنم...
دستهایم را که میگیری...
حجم نوازش لبریز میشود!
گویی تمام رزهای زرد باغها
با دستهای بی دریغ تو
برای من چیده میشوند
و قلب من
پرنده ای می شود
به پاکی بیکران نگاهت
پر می کشد...
و در آن وسعت بی انتها
در خاکستری اندوه ابرها
گم میشود
دستهایم را...
بعضی آدما انگار مهره ی مار دارن
انگاری با یه نگاه طلسم میکنن و بند دلتو به خاطرشون گره میزنن ، گره ی کوری که حتی دندون منطق هم نمیتونه بازش کنه.
مهارت عجیبی تو ثبت ثانیه های زندگیت به نام خودشون دارن جوری قلب و ذهنتو اشغال میکنن که...
پایان را میدانستیم اما آغاز کردیم
مثل رفتن زیر باران بدون چتر
و رقصیدن و چرخیدن در هیاهوی
قطرات و خیس شدن با عشق
با آنکه میدانیم پایانش تب و درد است
مثل نوشیدن قهوه که بدجور دلچسب
میشود اما تلخی اش ماندگار
آری آخر قصه ما از ابتدا پیدا...
اعوذ ب الآغوش تو ؛ من شر غمهای جهان 🤍
هیچکس مثل تو مرا به آغوش نکشید
هنوز شانه هایم از هرم نفسهایت گرم است
هنوز صدای قلبت در تمام وجودم زمزمه میشود
آغوش تو همان بهشتیست که جزایش جهنم است ، چه باکم از آتش که یک لحظه آغوشت...
قشنگی دنیا به داشتن کسیه که تو رو میفهمه
کسی که بودنش بهت اطمینان خاطر میده
کسی که نمیزاره غم به دلت بشینه، واسه حال خوبت هر کاری میکنه
کسی که دلتنگیاتو درک میکنه و میشه سنگ صبورت
قشنگیه دنیا به داشتن کسیه که دوستت داره، دوستش داری، با شادیات...
میترسم!
ازانسان هایی که فقط نام انسان را یدک می کشند!
همان ها،که باید برگردند وپشت سرشان را
نگاه کنند
شایدآبرویِ ریخته شده ی کسی به آنها خیره شده باشد؛
همان هاکه تمامِ دغدغه شان، بهشتی ست نامعلوم،
وجهنم حقیقی را باقضاوت های نابه جایشان پیش رویت قرارمیدهند؛
همان هاکه...
ببین تمام من شدی
ومن در حسرت کمی بیشتر
غرق تو شدن عاشقانه میسرایمت
لمست میکنم بی آنکه جلوه حضور باشی
صدایت میکنم بی آنکه بشنوی مرا
آه از بوی تنت
بی حضورت میپیچد به جانم
ما زنها اینگونه ایم
عاشق که میشویم دنیا ، دنیا رویا میبافیم
در رویاهایمان...