متن پاییز
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات پاییز
دیگر چه فرقی می کند
باران ببارد
یا نبارد!
وقتی چتر خیال تو
بر سر ماندگار است...
دیگر چه فرقی می کند
بسازم یا بسوزم!
وقتی عشق تمامش سوختن است...
دیگر چه فرقی می کند
چه روزی خواهی آمد
وقتی همه روز در انتظارم...
دیگر هیچ فرقی نمی کند
اما...
عشق جانم
تو
فقط
در
پاییز
بمان....
پروانه فرهی (پرر)
فردا اگر روز خوبی بود
مرا برای دیدن باران،
برای قدم زدن کوه های پاییزی،
برای رقصیدن در برگ ریز،
برای دوست داشتن
بیدار کنید؛
از گریستن خسته ام؛
از رنج ها، خسته تر...
و اما امروز...
آغازِ آخرین پایانِ پاییز است.
شروعِ اتمام دلگیری ها، دلتنگی ها، دلشکستگی ها، و تمام غم های این فصل.
آذر نوید تمام شدن می دهد؛ اما معنای حقیقی آغاز است. 🍁
- کتایون آتاکیشی زاده
به تشنگی ی بهار
دلخوش نباش!
...
تا به باران فکر کنی؛
پاییز از راه رسیده ست!
لیلا طیبی (رها)
وقتی می خندی
جهان می خندد
اما
پاییز
تاب گریه ی تو را ندارد
از ترس
برگ هایش فرو می ریزد
حجت اله حبیبی
پاییز را دوست دارم…🧡
ﭘﺎﯾﯿﺰ، ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﺗﺐ ﮐﺮﺩﻩ!
ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﻟﺮﺯ ﮐﺮﺩﻩ!🌱
ﺑﻐﻀﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﺭﺳﻮﺏ ﮐﺮﺩﻩ! ﺣﺮﻓﯽ ﺍﺳﺖ؛
ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ !🌧
ﻣﻦ، ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺳﻮﺏ ﮐﺮﺩﻩ ﺩﺭ ﺗﺐ ﻭ ﻟﺮﺯ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﻢ!
ﭘﺎﯾﯿﺰ ، ﻋﺮﻭﺱ ﺗﻤﺎﻡ ﻓﺼﻞ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ🍁
خزان هم با سرود برگ ریزان عالمی دارد...^ ^
پاییز برای رفتن است ..
هیچ کسی در پاییز نمی آید
انگار تمام چمدانها دردشان مهر ، آبان و آذر است
ولی تو اینبار با مهر بیا
و برای من مهربان بمان
✍
مگر چند پائیز باید طول بکشد !؟
تا تو بیایی
چقدر باید برگهای زرد،
خزان شوند!؟
و چقدر باید
صداهای زیر پا ، گوشها را بخراشد !؟
زمان را فراموش کرده ای!؟
چند پائیز باید بگذرد ؟
تا نیمکت چوبی کنارِ خانه امان
دونفره شود
فصل های سال ، قطار...
به تو
هر روز و شب و ثانیه می اندیشم
به تو ای بوی بهار
به تو ای باعث خندیدن گل در گلزار
می دود
عشق تو در چشم ترم
بی خبر اما تو
از دل شعله ورم
شده این دل طوفان
و نگاهم نگران
و به لب لبخندم
همچو...
تو چون کوهی و عاشق، همچو مجنون
و من ، لیلا تر از لیلای دلخون
شده پاییز و فصلِ شاعرانه
که بی تو شاعرم با قلب محزون
-بادصبا
مزرعه مرده است
صدای نفس های باد را میشنوی؟
مترسک آن طرف جالیز منتظر های و هوی
کلاغ های سیاه مانده است...
مزرعه مرده است
کسی انگار از آنطرف گندم زار مرا صدا میزند
منی که یک عمر است زمستانم ...
مزرعه مُرده است
صدای نفس های باد را میشنوی؟
مترسک آن طرف جالیز منتظر های و هوی کلاغ های سیاه مانده است...
مزرعه مُرده است
کسی انگار از آنطرف گندم زار مرا صدا می زند
منی که یک عمر است که زمستانم...
چشم هایت را می بندم،
صدای موزون باران در بند بند وجودم رخنه می کند.
به راستی در پاییز چه غمی در دل ابرهاست که این گونه گریه می کنند؟!
فائزه حیدری
گل یاس و نگاه عاشقانه
هوای دل پر از شعر و ترانه
بیا ای عشق! مهمان دلم باش
که پاییز است و فصل شاعرانه
-بادصبا
پاییز دارد دل می کند از شهر ...
و من خاطرات عاشقیمان را مرور میکنم از اول پاییز
تا اخرین روزهای یلدایی
یلدای تنهایی ...
رفتنت انقدر مبهم بود که برای همیشه شب هایم
را یلدا کرد ... همان قدر طولانی همان قدر سرد
پاییز دارد دل می کند از...
تا به من رسیدی مهرت تمام شد
و آبان را در آغوش کشیدی
این پسر سرد مغرور سرد را
منی که پر از مهر بودم و عاشقانه هایم را فقط
برای تو می سرودم.
مثل خودت از حوالی پاییز بودم
از جنس باران اما تو انگار از فصل زمستان آمده...