برایت دستمالِ کاغذی بودم، ولی آیا کسی در لحظه ی بغضت به کار آمد به غیر از من .
من آن خاکم که روزی بستر رودی خروشان بود کنار چشمه بشکن بغض این ظرف سفالی را
همیشه اونی که عاشقتره یکم بیشتر حساسه یکم زیادتر بغض میکنه یکم سریعتر دلش تنگ میشه
به گلو بغض و به لب اشک و به آغوشم درد شانهای نیست ولی شکر که دیواری هست!
یکشنبه غم انگیزیست باران میبارد هم از آسمان هم از چشمهای من مثل همیشه یکشنبه تکرار میشود اما مثل همیشه تو نیستی
آتشفشان، همیشه سرانجامِ بغضِ مگوی کوه نمیباشد این قلههای خاکیِ توو خالی از شدت غرور ورم کردند!!! .
به رسم صبر باید مرد آهش را نگه دارد اگر مرد است بغض گاه گاهش را نگه دارد...!
بسته راه نفسم بغض و دلم شعلهور است چون یتیمی که به او فحش پدر داده کسی
محبوب من! شما نباشید، همهی بغضهای جهان در گلوی من است...
چه حرف بی ربطیست که مَرد گریه نمی کند ، گاهی آنقدر بُغض داری که فقط باید مَرد باشی تا بتوانی گریه کنی…
بغض کنی اشکت درنیاد مثل این میمونه رعد و برق بزنه بارون نیاد...
غم آخر بود رفتنت
مرا رها کردی و رفتی برای من درد و رنج دادی باز هم من دوستت دارم من باید چکار کنم سوختم اوه خدای من مردم اوه خدای من...
هیچ چیز آدم را تا این حد نمی سوزاند که اطرافیانت میگویند: اگر دوستت داشت نمی رفت!
تا که رفتی از کنارم ناگهان باران گرفت ابر هم گویا توان این جدایی را نداشت...
تنهایی یعنی : شب یلدا تمام شب رادیو گوش بدی و فقط ایرانسل بهت پیام تبریک بده . . .
این غم انگیز ترین حادثه ی پاییز است جمعه و نم نم باران و خیابان... بی تو
به تنگ آمد دلش ترکید...... انار
بعضی وقتا، شریک تمام خاطراتت تو زندگی فقط یه شماره خاموشه...
چه آرزوها که ... داشتم من و دیگر ندارم!
بی حضور تو رنگ های زندگی محو می شوند، بسان آبی که از اسفنجی فشرده شده بر زمین می ریزد و من هنوز وجود دارم. خشک و خاک آلود.
به تازگی با هیچ کسی شوخی ، حرف تازه ای کوچک ترین سخنی حتی ، ندارم... خسته ام... خیلی جدی میروم... خیلی جدی تر دیگر برنمیگردم
محبوب من تو نباشی تمام بغض های جهان در گلوی من است...
تو همونی هستی که وقتی بهت فکر میکنم نیشم باز میشه و سه ثانیه بعدش بغض میکنم انگار یهو یادممیوفته دیگه نیستی