جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
سر انجام...روزی خواهی باریدبر دلتنگی هایم،مدتهاست چترم را بسته ام...
کتمانِ دلتنگی،بند آمدنِ نفس است......
نمیدانم از دلتنگی عاشقترم،یا از عاشقی دلتنگتر!فقط میدانم در آغوش منیبی آنکه باشی!و رفتهایبیآنکه نباشی....
کاش اینجا بودیهمین کنار خودمو من یادم می رفتکه خسته ام خرابم ویرانم.......
باران باریدبوی دلتنگیهایتبلند شد...
بدترین نوع دلتنگیدلتنگ شدن واسه کسیه کهکنارته ولی اون آدم سابق نیس !...
وزن دار نمیگویمقافیه هم نمیگذارمبی پرده و رک میگویمدلتنگتم...
همسر بسیار عزیزم عشق تو زیباترین لذتی هست که تا به حال تجربه کردهام و دلتنگی تو بدترین دردی است که تا به حال از آن رنج بردهامخیلی دلم برات تنگ شده...
زمستانهمین است که هستحالا در این باغچهحتیدلتنگی همنمی روید!...
اهل نفرین نیستم رفتی و هر شب تا سحراز غم دلتنگی ات نفرین به قسمت می کنم...
به گمانم یلداماجرای دختریست ؛که در یکی از شب های زمستانبخاطر دلتنگی اش یکدقیقه بیشتر از خدا گرفت !...
دلم به عظمت باران برایت دلتنگی میکند؛ امروز عجیب بی تو میمیرم ......
اشک هایم که سرازیر می شونددیر نمی پاید که قندیل میبندندعجب سرد است هوای نبودنت …...
زمستان نیست دلتنگی توست که می لرزاند چهارستون دلم را…...
دلتنگی یعنی ایستادن کنار پنجرهوزل زدن به کوچهای خالی،و فکر کردن به اتفاقی که هیچوقت رخ نخواهد داد...
فاصله ها هرگز دوست داشتن را کمرنگ نمیکنند...بلکه دلتنگی را بیشترمیکنند!...
یکشنبه غم انگیزیستباران میباردهم از آسمانهم از چشمهای منمثل همیشه یکشنبه تکرار میشوداما مثل همیشه تو نیستی...
ساکنان دریاپس از مدتیدیگر صدای امواج رانمی شنوند...چه تلخ است قصه ی عادت......
پنج شنبه استو دلم برای آنهایی کهدیگر ندارمشان تنگ است....
دلتنگی آدمو مثل چای مونده تلخ میکنه...!...
خدایا کسی را که قسمت ما نیست را سر راهمان قرار نده...که شب های دلتنگیش برای ما باشد!و روز های خوشش برای دیگری...
چرا دست از سرم بر نمی داریدلم تنگ استدلم، نمی فهمی؟...
یک روز یک جایی عاشق کسی میشوی که دوستت ندارد حالا تمام دلتنگی های دنیا را همگریه کنی سبک نمیشوی ......
شادمانی /گم شده است/کوچه ها/پُراز اندوه و دلتنگی/چقدر/در خیابان/مُرده ریخته است...
دلتنگی یعنیایستادن کنار پنجرهزل زدن به کوچهای خالیو فکر کردن به اتفاقیکه هیچ وقترخ نخواهد داد......
دورم از تواگرچه میدانیلحظههایم پر است از یادتدوری از مناگرچه میآیمبی.اجازه به خواب تو;اما...!...
روز و شب منتظری هفته به آخر برسد !پس چه دردیست که هر جمعه دلت می گیرد ؟...
نگو که شب شده راحت بخواب، راحت نیست!که بی تو این دلِ تنگ و خراب راحت نیست...
یا خانه تنگ تر شدهیا من در خودم جا نمی شومنفس رفته است نمی آید!...
غم آخر بودرفتنت...
مرا رها کردی و رفتیبرای من درد و رنج دادیباز هم من دوستت دارممن باید چکار کنمسوختماوه خدای منمردماوه خدای من......
این پاییزتو را کم دارد برای قدم زدنوگرنه من آدم خانه نشینی نیستم......
بی منتو هر جا که هستیدلت شاد امشب .....
باز آی دلبرا که دلم بی قرار توستوین جان بر لب آمده در انتظار توست...
تمام آرزویم استسرودن غزل ز تو و شرح دلتنگی ام...!...
سهم من از یک یاد هر شش ساعتیک فنجان دلتنگی تلخ است...!...
تا که رفتی از کنارم ناگهان باران گرفت ابر هم گویا توان این جدایی را نداشت......
باران گرفته است کنارِ نبودنتباران گرفته است همان جا که نیستیتکرار میکنم که کمی بیشتر بمانتکرار میکنی که نباید بایستی...
پاییز پشتِ خنده ی مان داد میکشددستِ مرا خیالِ تو در باد میکشددر من...کسی شبیه تو فریاد میکشدحالا کجای شهر و در آغوش کیستی...
انتظار را باید از مادر شهید گمنام پرسید!ما چه میفهمیم معنی دلتنگی را . . ....
نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی...
میان این همه هستآنکه باید نیست...
آنقَدَر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شدکاسه ی صبرم از این دیر آمدن لبریز شد تیر دیوانه شد ، مرداد هم از شهر رفتاز غمت ، شهریور بیچاره حلق آویز شد...
از خودم برایت بگویم؟از خانه، از خیابان،شهر، صدای پایِ ما، شب؟از کجا برایت بگویمعشق من!جایی که تو نیستی، گفتن دارد؟...
بی تو جهانم خالیست...
وقتی تو اینجا نیستی پاییز جایش خالی استهمچون درخت کاج پیر از سبز بودن خسته ام...!...
این غم انگیز ترین حادثه ی پاییز استجمعه ونم نم باران وخیابان...بی تو...
هوای آمدنت دیشبم به سر میزدنیامدی که ببینی دلم چه پر میزد...
برگ به برگهدر می دهی پاییز را به پای نیامدنت......
در نبودت چیست کار من به جز گریان شدن...