جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
تو بخند همین برایم کافیستگور پدر تمام دلتنگی ها...
ویرانم مگر نمی بینیصدایم بم است!...
دلتنگی یعنی،ایستادن کنار پنجره،زل زدن به کوچه ای خالی...وفکر کردن به اتفاقی که،هیچ وقت رخ نخواهد داد.....
به تنگ آمد دلشترکید...... انار...
نیمکت/بو می کشد/تنهایی را/پارک/خیس شده است...
آقای قاضی دلتنگی مثل نَشتی گازه...نه صدایی داره نه بویی و نه هیچ رنگی،امّا آروم آروم میکُشتت.......
شش فروردین استجیبهایم را میگردم خوبباز کمبود بهار است اینجاشش جهت، قحطی توست....
کلماتی بفرستکه خلاصم کند از دلتنگیکه منوّر بزند در روحم...مین خنثی شده راهیچ امیدی به عوض کردن این منظره نیست...
نخ بارانبه سرانگشت تداعی تو وصل استیاد میآورمتابر میآوریام....
بی حضور تو رنگ های زندگی محو می شوند، بسان آبی که از اسفنجی فشرده شده بر زمین می ریزد و من هنوز وجود دارم. خشک و خاک آلود....
فرقی نداردروزهای تابستانیا شب های زمستانبی توهمه چیز طولانیست...
گاهی خوابت را میبینم ؛ بی صدا ، بی تصویر !مثل ماهی در آبهای تاریک که لب میزند و معلوم نیست حبابها کلمهاند یا بوسههایی از سر دلتنگی ......
آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآاشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ...
اصلن! بلند شو بیادلتنگیبا خطوط اینترنتراه به جایی نمی برد......
تو که رفتیهمه ی مزرعه ها خشکیدندباغ من بعد تو صد جعبه زمستان داده...!...
گرچه آهو نیستم اما پر از دلتنگی امضامن چشمان آهوها به دادم می رسی؟...
ایرانیا میگن:ازدل برود هرآنکه ازدیده برفت...🙄اما فرانسویا میگن:به قلب ما نزدیک استآنکسی که ازچشمهای مادوراست...😍...
و عمق عشقهیچوقت فهمیده نمی شودمگر در زمان فراق......
دلتنگی من به توتمامی نداردهر شب دلماز در و دیوار خیالت بالا می روداما دستش به تونمی رسد......
دلم تنگ است...برای کسی که نه میشود او را خواست... نه میشود او را داشت. فقط میشود سخت برای او دلتنگ شد!و درحسرت آغوشش سوخت ......
قلبماین روزها سخت درد میکندکاش یک لحظه می ایستادتا ببینم دردش چیست....
شاید یک روز...به ندیدنت...به نشنیدن صدایتو به جای خالیت عادت کنماما فراموش کردنتهنری ست که اصلا ندارم...
گر چه او هرگز نمیگیرد ز حال ما خبردرد او هر شب خبر گیرد زِ سر تا پای ما...
آدمی گاهیآنچنان دلتنگ کسی میشودکه او اگر از این دلتنگی با خبر شوداز نبودنش شرمسار خواهد شد...
هزار بار گفته امآدم دلتنگ هیچ چیز حالیش نمیشودفقط حرفهای نگفته اش زیاد میشود...
نیستی در کنار من اما،بوی آغوش می دهد عکست...
گاهی میرسه که دیگه از خدانه پول میخواینه خونه میخواینه کَس و کاریه موقع هایی هستفقط یه دل خوش میخوایفقط یه دل خوش!!...
- تنها زندگی میکنی؟+ نه، یاد کسی با من است......
مثل یک کودک بد خواب که بازیچه شدهخسته ام خسته تر از انکه بگویم چه شدهدر خیالات بهم ریخته ى دور و برمخیره بر هر چه شدم خاطره اى زد به سرم...
دلم واسه شب هایی کهداشت از خستگی چشمام بسته میشدولی به زور چشمام رو باز نگه می داشتمتا جواب پیامش رو بدم ،تنگ شده.....
دلتنگی یعنیایستادن کنار پنجرهزل زدن به کوچهای خالیو فکر کردن به اتفاقیکه هیچ وقترخ نخواهد داد...
حال خراب حضرت پاییز،مال منشأن نزول سوره ی باران،به نام توتنها نه من به مهر تو،آذر به جان شدمدلتنگی دقایق آبان به نام تو....
باز داره بارون میزنه... یعنی چطوره حالت... آخ که چقدر دلم میخواد... الان بیام دنبالت... من باشمو تو باشیو دیوونگیو بارون...آخ که چقدر تنگه دلم واسه هر دوتامون...
باران که میبارد به یاد قلب من باش که غمگین است باران که میبارد دلم یک تو میخواهد و جاده ی بی انتها ......
تو همونی هستی کهوقتی بهت فکر میکنمنیشم باز میشه و سه ثانیه بعدش بغض میکنمانگار یهو یادممیوفته دیگه نیستی...
پشت پنجره رفتمبادی بخورد خاطر منبوی دلتنگی از اندوه کسی می آمدتو نگو خاطر منبار چرا تب دارد؟لعنت به خودممن همان یک نفرم!...
شب بخیرغارتگر شب های بی مهتاب منمنتی بر دل گذار امشب بیا در خواب من...
بی تو چگونه میشود آبان بیایدطاقت ندارم نیستی باران بیاید...
برای کسی که نمیخواهدپیش تو باشد ،دلتنگی و غمِ جای خالی اشحماقتی بیش نیست...
دلتنگی آدم رو به خیابون میکشهو بعضیا نمیفهمن گاهی قدم زدناز گریه کردن هم غم انگیزتره......
فردای بدون هم شدن نزدیک است...
خوب می دانمباران که ربطی به تو نداردپس چه مرگم می شودباران که می بارددلم برای تو تنگ تر می شود!...
چه دردی بدتر از اینکهبخواهی رفتن او را...خودم صدبار جان کندمولی رفتن صلاحش بود......
من همان مستِ خراب و تو همان زاهد شهر ما دوتا تا به ابد دشمن هم میمانیم...
درد یعنی که نماندن به صلاحش باشدبگذاری برود! آه... به اصرار خودت...
هر زنی برای لبخند زدن در آینه باید مردی را داشته باشد که با شانهی انگشتهایش، گره دلتنگی موهای بلند زنرا باز کند و بگوید که هرجور که باشی، زیبایی......
گویا که جهان بعد تو زیبا شدنی نیستحتی گره اخم خدا وا شدنی نیست...
شب چنان گریه کنم بی تو که همسایه به روزدست من گیرد و بیرون کشد از آب/ مرا...
دلم را به کجای این شهرمشغول کنم که نگیرد بهانه تو را ......
تاب دلتنگی نداردآن که مجنون می شود......