گفتی بگوی عاشق و بیمار کیستی من عاشق توام تو بگو یار کیستی
ندانم عاشقم مستم چه هستم ؟ همی دانم دلی پر درد دارم
گاه از زبان، گاهی ز غم گاهی جفای خلق عاشق همیشه زخم ها بر پیکرش دارد
من دِلِ نفرین ندارم، پس دُعایت می کنم: بعد من دلدادهٔ یاری شوی، مثل خودت!
گاهی به سرم می زند عاشق شوم از نو از بس که شدیدا گله دارم گله از تو
حتی همین تهرانِ تا تجریش آلوده عاشق که باشی آسمان محشری دارد...
مادرت می گوید از من دور باشی؟خود بگو من به تو عاشق ترم یا مادرت دلسوز تر؟
به داروها نیازی نیست وقتی که تو را دارم علاج خستگی هایم ،فقط آغوش درمانیست...
بوسه ای دزدیده ام قاضی مرا محکوم کرد گفت بگذارش همان جایی که دزدی کرده ای...
نه که چشمان تو سرشار محبت باشد منِ بیچاره ز بیچارگی ام عاشق آنها شده ام !
حتی سوالات کتاب تست کنکورت عاشق که باشی،بیت های محشری دارد
به پرنده ِ چشمانت بگو به پرواز در آید ودر کنج دل ِعاشق من لانه ای امن بسازد .
حواشی را بیخیال! حال خنده هایت چطور است؟
به لطف بوسه بر عکس تو، روی صفحهٔ گوشی همین امروز یا فردا، لبم از کار می افتد!
پناه میبرم به خدا از شرّ شبهایی که بخواهمت و نباشی
گفته اخبار که عید فطر است و ولی من روزه ام کذب محض است این خبر، رؤیت نکردم من تو را...
بین تو و احساسم گیر کرده ام برزخ جای خوبی نیست...
ای موذن بعد اتمام اذانت جان من اندکی هم با همان سوز و نوا از آن بگو
هر لحظه نتم روشن و چشمم به پیامی یک حال شما؟ عاشقتم عرض سلامی...
یک عمر به سودای لبش سوختم و آه روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد
دو عاشقیم ولی در دو داستان جدا به هم رسیدن ما خوب بود، اگر می شد...
بوسه هایت شوک برای قلب بیمار من است ایست قلبی کرده ام... یک شوک دیگر واجب است
الماس دو چشمان تو باعث شده قطعا برافت شدیدی که در این نرخ طلا شد
عشق است و همین لذتِ رسواییِ عالم! عاشق که شوی، عقل به سر راه ندارد...