در حسرت موهای تو جانم به لب آمد بر مخترع روسری صد لعنت و نفرین
لعنت به سیل زیادی خواه چشمانت مرا آب برد ....
دل پیش کسی باشد، وصلش نتوانی لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی...
دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی... لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی ...
لعنت به اون شب که تا صبح گریه می کردم
لَعنت به کسی که نَه میشه باهاش بمونی نه میتونی ازش بگذری..
آه...... من تو را می خواهم... خسته ام از تلفن چت پیامک... من حضورت را می خواهم!!! لعنت به این دوری...
سهمِ من بودی ولی حق را به ناحق می خورند ای دو صد لعنت بر این دنیا و این تقدیر باد
راه سردو خانه سردو سفره سردو قلب سرد ای دوصد لعنت به هرچه سردی و دورانِ سرد
ذلت کش هزار خیالیم و چاره نیست لعنت به وضع دور ز دلدار زیستن ...
دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی...
به شادی مردم اعتماد مکن برف تا میباری نعمتی چون بنشینی به لعنتشان دچاری.
سهممنبودی، ولیحقرابهناحقمیخورند ایدو صدلعنت برایندنیاواینتقدیرباد...
بی حوصله ام گلایه ای نیست ولی... لعنت به کسی که بی وفایی کند
لعنت به من و عشق تو و وعده ی مایت لعنت به من بی شرف مانده به پایت..!
پلکم نمى آید به هم یک دم که شاید در زنى لعنت به آن دزدى که از چشمان من خوابم ربود
اهل نفرین نیستم اما خدا لعنت کند آنکه با تو یکروز به محضر میرود
پشت پنجره رفتم بادی بخورد خاطر من بوی دلتنگی از اندوه کسی می آمد تو نگو خاطر من بار چرا تب دارد؟ لعنت به خودم من همان یک نفرم!