پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در حسرت موهای تو جانم به لب آمدبر مخترع روسری صد لعنت و نفرین ...
لعنت به سیل زیادی خواه چشمانتمرا آب برد .......
دل پیش کسی باشد، وصلش نتوانیلعنت به من و زندگی و عشق و جوانی......
دل پیش کسی باشدو وصلش نتوانی...لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی ......
لعنت به اون شبکه تا صبح گریه می کردم ...
لَعنت به کسی که نَه میشه باهاش بمونینه میتونی ازش بگذری.. ...
آه......من تو را می خواهم... خسته ام از تلفن چت پیامک... من حضورت را می خواهم!!!لعنت به این دوری......
سهمِ من بودی ولی حق را به ناحق می خورند ای دو صد لعنت بر این دنیا و این تقدیر باد...
راه سردو خانه سردو سفره سردو قلب سردای دوصد لعنت به هرچه سردی و دورانِ سرد...
ذلت کش هزار خیالیم و چاره نیستلعنت به وضع دور ز دلدار زیستن ......
دل پیش کسی باشدو وصلش نتوانیلعنت به من و زندگی وعشق و جوانی......
سهممنبودی،ولیحقرابهناحقمیخورندایدو صدلعنتبرایندنیاواینتقدیرباد......
بی حوصله ام گلایه ای نیست ولی...لعنت به کسی که بی وفایی کند...
لعنت به من و عشق تو و وعده ی مایت لعنت به من بی شرف مانده به پایت..!...
پلکم نمى آید به هم یک دم که شاید در زنىلعنت به آن دزدى که از چشمان من خوابم ربود...
اهل نفرین نیستماما خدا لعنت کندآنکه با تو یکروز به محضر میرود...
پشت پنجره رفتمبادی بخورد خاطر منبوی دلتنگی از اندوه کسی می آمدتو نگو خاطر منبار چرا تب دارد؟لعنت به خودممن همان یک نفرم!...