تلخی اخلاق را اندام موزون حل نکرد استکانم شد کمر باریک و چایم تلخ ماند
چایت را بنوش و نگران فردا نباش ، از گندم زار من و تو مُشتی کاه میمانَد برای بادها ...
حرف هایمان را زدیم و چای مان از دهن افتاد چراغ های کافه را هم که خاموش کرده اند و هنوز زیباییت بند نمی آید...
با یک فنجان چای هم می توان مست شد اگر اویی که باید باشد،باشد.
خستگی را - چای یا قهوه؟ نه عزیزم - چشمهای تو!
با لبی که کاربرد اصلی اش بوسیدن است؛ چای می نوشید و قلب استکان می ایستاد
در من سرد شد دو فنجان چای که قرار بود با هم بنوشیم
و چای دغدغه عاشقانه خوبی ست برای با تو نشستن بهانه خوبی ست
پنجشنبه ها را باید چای دم کرد تلفن را کشید،پرده را بست خاموش و کم نور و مست باید از تو نوشت باید آرام گونه ات را بوسید.
پاییز/ می رقصد/ میانِ برگها/ میز/ پیرشده از دلتنگی/ دو استکان چای/ می ریزم/ یکی برای خودم/ یکی هم برای نبودنت/ خاطره ها/ دود میشود / بر لبانم