همچون تو نباشد به دلم یاد و نظر را
عاقبت یک روز یک نفر می آید و تمام آن هایی که رفته اند را از یاد می برد
بهار آیینه یاد تو باشد گل خورشید همزاد تو باشد به هر دشتی که سرخ از خون مردی است طنین سبز فریاد تو باشد
جسمم را ... گوری نگه میدارد و نامم را سنگی یادم را نمی دانم!! شاید هیچکس
مرگ همیشه که نکشیدن نفس نیست! مرگ گاهی رویای داشتن کسی است که شب و روز به انتظار آمدنش هستی! و او حتی رد کوچکی از یادت را هم به یاد ندارد...!
گاهی از یاد من میرود که به یاد تو باشم ای که یادم به یاد تو محتاج هر دقیقه خودت را به یادم بیاور
در دیده من جمله خیالند و تو نقشی بر خاطر من جمله فراموش و تو یادی
من یاد گرفتم آدما میرن حتی اگه هزار بار قول داده باشن که می مونن...
گفته بودم بعد ازین باید فراموشش کنم دیدمش وز یاد بردم گفته های خویش را
- تنها زندگی میکنی؟ + نه، یاد کسی با من است...
مرا به یاد خیابانی بینداز پر از پاییز و مردی که دست هایم را به مهر می گرفت...
- یه چیزایی رو آدم هیچوقت یادش نمیره! مثلاً اینکه ،اون لحظه که بهت احتیاج داشتم، کجا بودی؟
پدرم امشب افتاده به جانم تب یادت چه کنم...!؟
چشم تو روى من غم زده شمشیر کشید قلب من یاد تو افتاد فقط تیر کشید
صافی آب مرا یاد تو انداخت رفیق دلت سبز لبب سرخ چراغت روشن...
انگشتم را نخ بسته ام تا به یاد آورم فراموشت نکرده ام...
از خواب چو بر خیزم اول تو به یاد آیی