متن Todeli
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات Todeli
من فقط گناهم
این است
که بشر را
از نوع خدا
می دانم
ببخش که زبانم نچرخید بگویم دلتنگی امانم را بریده، که دوست داشتنت
از عمیق ترین لایه های دلم برآمد، پرید توی گلوم و نتوانستم تحویلت دهم...
من آدمِ دوست داشتن های
پرسر و صدا نیستم
آرامم؛ ساکت؛ کمی خجالتی
این یادت باشد، آدم های آرام رازهای پرآشوب دارند و تو...
گفتم ای دل، نروی؟
خار شوی، زار شوی
بر سر ِ آن دار شوی
بی بَر و بی بار شوی
نکند دام نهد؟
خام شوی، رام شوی؟
نپَری جلد شوی،
بی پر و بی بال شوی؟
نکند جام دهد؟
کام دهد، ازلب خود وام دهد؟
در برت ساز زند، رقص...
خودمان هم خوب~`
می دانیم که~`
\قسمت نبود\ ~`
گفتن ها ،~`
فقط برای تسکینِ~`
دردی است که~`
شب ها مثلِ ~`
خوره به جانمان می افتد...~`
اصل ماجرا یک کلمه بود؛~`
\نخواستیم\~`💛✨🎐
دلم را به تو دادم؛
به تویی که اهل ماندن نبودی.
از همان اول، رفتنی بودی و من این را خوب می دانستم؛ ولی به روی خود نمی آوردم.
حال تو رفته ای و دلم را نیز با خود برده ای و من همچنان در انتظارم.
البته نه در انتظار...
چشام و بستم تا نبینم قلبت سهم کی داره میشه
چشاتو وا کن تا ببینی قلبم بی تو آواره میشه
بیا تماشا کن بی تو ، چیزی از دلم نمی مونه
واسه تو که قلبت از سنگه دل کندن ازم چه آسونه
:(
هنوزم دیونه ترین عاشق این شهر منم 🖖🏻🖤
من واسه داشتنت با دنیا بهم زدم 🖤🖖🏻
اما تو بهم زدی هرچی بود و نبود و 🖤🖖🏻
ای آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید!
یک نفر در آب دارد می سپارد جان
یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید
آن زمان که مست هستید
از خیال دست یا بیدن به دشمن...
چشاتو رو من نبند یکم بخند ●♪♫
دستامو محکم بگیر مثل اون وقتا بیا بگو کجا ●♪♫
با هم بشیم هم مسیر ●♪♫
دوباره من دوباره تو ●♪♫
دوباره بارون بیاد ●♪♫
دوباره چتر دوباره اشک از چشام آروم بیاد ●♪♫
من من از تو داغونترم دنیا میچرخه دور سرم...
و من در میان خواستن و
نخواستن ....
باز هم حس پوچ بودن و بیهوده بودن به سراغم آمده...
از حال نامعلوم
آرام باش
آرام.....
هیچکس تنهایی ام را حس نکرد
وسعت ویرانی ام را حس نکرد
در میان خنده های تلخ من
گریه پنهانی ام را حس نکرد
سالهاست
شناسنامه ام را
بادها ورق می زنند
وَ شمع های بودنم را
یک به یک
خاموش می کنند...
باید خیال کنم
هستی و دوستم داری
باید خیال کنم
امشب زودتر از همیشه خوابیده ای
که شب بخیر نگفتی !
باید خیال کنم
چقدر حرف داریم که فردا بزنیم
باید خیال کنم
و خیال کنم
وخیال کنم ...
بعضی رفتن ها را نمی شود باور کرد ...!🌱
لیلا مقربی
قصّه ها که تمام می شوند آدم ها به کجا می روند؟چون غم آید به میان؛ خواب کجاست ؟
چون تو حاضر می شوی ،
من غایب از خود می شوم 🍃
ای پریشان حال من
جانان من
حرفی بزن...
این پریشان حالیت را با که خلوت میکنی..؟
خبری نیست!\🚶♂
ول؎ منتظرم ...✨
که بیآید
برسد،در بزند ...🚶♂🍊
گویی دنیایم محتاج کسی است
که دیگر نباید باشد،
دستانم گرمای دستانی را می خواهد،
که مال دیگری است و هرگز دیگر مال من نخواهد شد.
قلبم صاحبی را می خواهد که صاحب قلب دیگری است،
گویی خیلی وقت است، که قلبم کسی را جز تو صاحب خودش نمی داند....
در آن هنگام که شب فریب ثانیه های خاموش را می خورد خواب همه جا را فرا گرفته است.
آسمان رنگ عوض می کند و پهنه به تاریکی می دهد.
خوف همه جا را گرفته است، ستارگان آن دم نور را به فراموشی می سپارند؛ اما همچنان زندگی ادامه دارد...
دل که می گیرد مخاطب و غیر مخاطب نمی شناسد✨
تو دلتنگ و درماندهٔ یک شخص آشنا میشوی، که نه چندان غریبه است و نه چندان آشنا✨
شاید هم...
شاید یک دوست،یک فرد نامعلوم، یک آشنای غریب؛ شاید یک شخص شکیب!
نمیدانم این حس و حال چیست؟
شاید یک احساس...
اکنون که زمان ایستاده است، من به دور ترین و کورترین نقطه ی افکار رسیده ام؛
پرسه میزنم و میگردم و میچرخم
و
پریشان این دنیا و ادم هایش هستم. همه در خودو خود در همه
و
همه در همه می چرخند و بیخیال هم راه بر هم گذر میکنند...