100 متن کوتاه دلنوشته های محسن سلیمی ۱۴۰۳ جدید 2025
متن های کوتاه درباره دلنوشته های محسن سلیمی
100 متن کوتاه دلنوشته های محسن سلیمی ۱۴۰۳ جدید 2025
کپشن دلنوشته های محسن سلیمی برای اینستاگرام و بیو واتساپ
ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ
ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ
ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ،
ﺑﻠﮑﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ
ﺁﻥﭼﻪ ﺍﺯ ﻣﻨﻈﺮ ﺗﻮ ﻣﻬﻢ ﺍﺳﺖ ﺭﺍ
ﻧﺘﻮﺍﻧﯽ ﺑﺎ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ …!
من چیز های زیادی از دست داده ام
هیچ کدامشان
مثل از دست دادن تو نبود
گاهی یک رفتن
تمامت را با خود می برد
و تو تا آخر عمر
در به در دنبال خودت می گردی...
پروردگارا
چشمانی به من ده
که بهترین ها را در آدم ها ببیند
قلبی که خطاکارترین ها را ببخشد
ذهنی که بدی ها را فراموش کند
و روحی که هیچ گاه
ایمانش به خدا را از دست ندهد
آمین
هیچ گرسنه ای
باقی نمی ماند
شک ندارم همین روزها
همه سیر میشوند ،
از زندگی …
آرامش یعنی
عصر جمعه از کابوس بپرم
ببینم نشسته ای
و موهایت را می بافی
امسال چه سال خوبی بود
انگار با همه سال های عمرم فرق داشت
وقتی تو قدم به زندگی ام گذاشتی یک سال بهتر از همه سال های عمرم شد
تو چه خوش قدم هستی.
چقدر سخته
گل آرزوهاتو توو باغ دیگری ببینی و هزاربار
خودتو بشکنی و اونوقت
آروم زیر لب بگی
گل من
عاشقتم تا ابد...
دست من نیست دوست داشتنت،
خودت بگرد ببین...
مهرت را کجای دلم انداخته ای!
وقتی سقفِ آسمانِ اتاقم بر سرم سنگینی میکند، میمانم که از چه بنویسم، از آنهایی که دیروز با من بوده اند و امروز رفته اند، یا از تو که همیشه حرفهای مرا میخوانی،
از تو مینویسم...
m❣s
آرزو دارم آغوش باشی
تا مرا به اندازه ی تمام اشتباهاتم بغل کنی
بدون آنکه حرفی میانمان رد و بدل شود ،
فقط نگاه باشد و نفس ،
چون
زندگی آنقدرها دوام نمی آورد .
مینوسیم برای تو که بخوانی تا بدانی،
دوست داشتنت برای من بی انتهاست.
اینکه دوستت دارم هایم روز به روز بیشتر میشود، ضعف من نیست قدرت توست.
دلگیرم از شبهایی که چشم هایم بی باران در عطش قطره ایی، تشنه در کویر تنهایی رویا را که با همه میخوابد بغل کرده و میگذارنم...
حرف نزدن دلهر ه ای بود...
و حرف زدن و درست فهمیده نشدن دلهره ای دیگر...
معلم برای سفید بودن برگ نقاشی ام تنبیهم کرد و همه به من خندیدند، اما من خدایی را کشیده بودم که همه می گفتند دیدنی نیست...
قلبها هرگز واقع بین نخواهند شد، مگر آنکه شکست ناپذیر بشوند...
این را بدان وقتی بمیرم استخوان هایم، خاکسترم، جسدم، کفنم، تو را دوست خواهند داشت...
دل چه دنیای قشنگی دارد
بزرگ میشود
عاشق میشود
تنگ میشود
میشکند
میگرید
میریزد
دلبری میکند
میتپد ومیمیرد
چون می ایستد تمام میشود
آسمان تویی...
و باران گریه ی ابرهایست که دستشان به تو نمیرسد...
دریغ از اینکه تو آسمان هستی...
و همیشه آنها را در آغوش گرفته ایی...
رشک با فهم به از اشک بی فهم...
همین چند روز پیش
فکر می کردم
می توانم عاشق کسی شبیه تو شوم
از همین چند روز پیش
هیچ کس شبیه تو نیست
M♡S
عشق دروغهایت را به حقیقت خواهد رساند!
چون چشمهاى واقعى متوجه ،
دروغهاى واقعی خواهند شد.
نجیب زاده کسی است که هیچوقت فراموش نمیکند تنهاست.
برای خوشبخت بودن و یک زندگی سعادتمندانه، مرد باید\ کر” باشد و زن ”لال”.
دنیا برایم زیبا شده،
نگاهت را نگیر از من.
❣
باتو خوشبخت ترین آدمِ این قافله ام
دور نشو ،بی تو جهانم خالیست
بی تودنیای من از درد ،به هم می پیچد
بی توسهم من از این حادثه ،بی اقبالیست خوش قلبم...
یادگاری
M.S
نمی دانم نامت را چه بگذارم. نازنین؟ تمام زندگی؟ دلیل نفس کشیدن؟ همه وجود؟ مخاطب خاص؟یا تنها عشقم…
به هرنامی که باشی بدان تا ابد برایت جان می دهم.
به پروردگارم گفتم : تو را چگونه میتوانم ببینم...
گفت : تو من را نخواهی دید اما کسی را برایت گذاشتم که نیمی ازمن است...
باید وجودم را شست بجای چشمهایم،
زیرا چشیدن تو غسل تعمید میخواهد!
آخر کجای دنیا دیده ای آدمی را که، از پس بدیهایت لبانش را با لبخند تقدیم تو کند!
M.S
یلدای مبارک...
نگرانم
نگران خودم ؛
مبادا در هجوم برف خاطراتت
جوجه گنجشک دلم یخ بزند
در این خیابانهای دلگیر...
در این زخم های پیاپی...
در این تکرار نبودن ها...
در این یخبندان تنهایی...
هزاران بار به دشمنانت فرصت بده تا با تو دوست شوند، اما به دوستانت یک فرصت هم نده که دشمنت شوند، زیرا دوستانت جای زخم های دلت را دقیق می دانند.
آرامگاه ما خاک نیست!
قلب کسانی ست که دوستمان دارند.
🤲
الهی
سلامتی
سعادت
سیادت
سرور
سروری
سبزی
سر زندگی
هفت سین سفره زندگیتون باشه.
نوروز مبارک دوستان گلم
آغاز سال ۱۴۰۱ هجری شمسی
💐
نازنین جان،
تو اون فرشته ی پاکی که من فکر می کردم نبودی...
کاش به جای این همه باشگاه زیبایی اندام و زیبایی چهره...
یک باشگاه زیبایی افکار هم داشتیم!؟
مشکل امروز ما اندامها نیستند افکار هستند..
لبه ی تمام شعرهایم ایستاده ای
خودم هم نخواهم
کافیست یادت در خاطرم دلبری کند،
پایت سر میخورد
و نقش شعرهایم میشوی ...
S.M
ماندن چیزے ست ڪہ،نہ هرڪسے آن رابلد است،نہ هرڪسے لیاقتش را دارد
آنرابراے اهلش یادبگیر وبرایش بمان..
دیر آمدی ،
یادم رفته که عاشقت بوده ام ...
زندگی راه های بسیار زیادی رو جلوی پای ما میزاره،
ولی تنها راه برای من بودن با تو تا آخر عمره.
پروردگارا
مرا مانند مصرعی که از هر طرف یک
معنی را دارد حفظ کن تا بی معنی نباشم.
( شکر بترازوی وزارت برکش)
تمام هم که شده باشم عشق تمدیدم خواهد کرد...
آدم بودیم ما قبلی که نئاندرتال ها با ما هم آمیز شدند...
همچون کرمی خوشبخت
در وسعت ِ بیکران ِ یک سیب،
لحظه های مُرده را گاز می زنم
نمیدانم اما این خواب ِ پریشان دنیاست،
یا همان است که نامش زندگی است...
اون ثانیه های آخر
دقیقا همون ثانیه های آخر که نا امید میشی و حس میکنی به آخر خط رسیدی
ببین دقیقا همونجا،
خدا بهت نزدیکتر میشه و همه چیو درست میکنه.
MS
هیچ حس خوبی تو زندگیت
دو بار تکرار نمیشه
حواست باشه راحت از کنار
حس های خوب زندگیت نگذری
خوش به حالِ من
که میمیرم برایت این همه...
SM
اگہ مے خواے تو این دنیا زندہ بمونے،
بایدیادبگیرے ڪہ خودت مراقب خودت باشے
چون هیچڪس قرار نیست این ڪار و واست بڪنہ...s.m
از تو میخواهم کنار دلم بمانی
که من غیر از این دلنوشته ها
نوازش هم بلدم...
سردم که می شود کافیست حریر نازک خیالت را دور تا دور خودم بپیچم؛
تا ابدیت گرم گرمم.
آغازی دوباره، قلبم دیگر تنها نیست؛ با تو جان گرفته است دوباره،
آغازی بی پایان، مرا از غروب عشق نترسانید؛ طلوع عشق ما غروبی نخواهد داشت...
در سرزمینی که غارت شده، باران هم نمیبارد.
در دلهایی هم که از محبت تهی ست همیشه دلشوره ی نان است و عشق شقایقیست که با خون عاشق آبیاری شده و دست جلاد آن را میچیند، چه برهوتی شود این سرزمین...
شب ها را بیدار میمانم با فکر تو، حیف است خوابیدن وقتی زندگی اینقدر بی رحمانه کوتاه است...
خدایا به خواب پدر من آسایش
به بیداریش عافیت
به عشقش ثبات
به مهرش تداوم
و به عمرش برکت جاودان عطا کن
شکرانه اش با من.
“روزت مبارک پدر”
من از بی عدالتی حاکم بر زمین
در مرگ روز و نقاب تاریکی
سخن می گویم
من از تنهایی ناتمام ِ تمام آدم های روی زمین
حرف می زنم...
دروغهای مرا پای مرامت بگذار!
بخشیدن بلدی؟
خوش آمدی در این خانه به امید تو باز است هنوز...
من با دستای تو دنیامو نمیسازم...
آیا کسی آنقدر دوستت دارد که از جهان نترسی؟!...
سلام پرند ه ی کوچک خوشبختیه من،
آسمان برای پیشواز تو خورشید را برایت پهن کرده، چشمانت که بازشود روز آغاز خواهد شد، و نوروز زمانیست که تو لبخند بزنی...
شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزواش را داشتی، ولی حال که دعوت شده ایی زیبا برقص...
بدنت را برای خودت نگهدار و ذهنت را بسپار به من، زیرا که بدنهای زییا بسیارند و ذهنهای زیبا انگشت شمار.
احتیاجے بہ تسبیح نیست
دستانت را ڪہ
بہ من بدهے
با انگشتانت ذڪر
دوست داشتن مے دهم
S.M
فقط در شرایط بحرانی زندگی ات متوجه می شوی
چه کسی کنار توست و چه کسی مقابل توست
کسی که کنار تو می ماند
حتی اگر از خون تو نباشد، همخون توست...
ما چاره ی عالمیم و بی چاره ی توو...
حضرت مولانا
تو همان عشق نزاری که نداری کم و کاست
منم آن عاشقه زاری که ز تو خواهد امان
❣
فاصله قانونی را رعایت کن!
دورتر از عشق حق تقدم دارد به نزدیک تر...
هر روز قلمم بر این کاغذ سپید هزاران بار خودکشی میکند برای از تو نوشتن و هرشب قلبم جان میدهد در راه خواب چشمانت...
هرچند نمیدانم خواب هایت را با که شریک میشوی، اما هنوز شریک تمام بیخوابی های من تویی...
میگن پنجره ی دل آدمای مهربون رو به خدا باز میشه،
از اون پنجره برای منم دعا کن...
از بس ندارمت!
اشکهایم خشکیده، چشمهایم یاریشان نمیکند، دستهایم هم که دامن کشانه توست، ببخش پشت پاهایت جامانده ام، ردپاهایت مسیر زندگیست، زنده نمیمانم اما تا جان در بدن دارم ادامه میدهمت...
همه چیز درست خواهد شد
و شبِ تاریک نیز از چراغِ ترک خورده
عذر خواهد خواست…
پنجشنبه است و هنوز منتظر، چشمهایم را انتظار شسته است مانده ام که اگر بیایی تو را نمیبینم چه کنم! یافتم تو فقط بیا، من با تنفس کردنت انتظار را میمیرانم و وای اگر دست نوازش بکشی، من شفا می یابم...
تو فقط باش!
من قول میدهم دست همه ی اتفاق ها را می گیرم که نیفتد …
دیروز برگ خشکی دیدم که نمی دانست از کدام شاخه جدا شده!
و مادر جان امروز فهمیدم که چرا تولد مهر پاییزم را مرداد ثبت کرده ایی!...
دیگر حسرت دیدن پرواز هیچ پرنده ایی را نمیخورم...
از آن روزی که قفس چشمانت آسمانم شده.
پاییز و زمستان همیشه هم دلگیر نیستند، مانند حاجی ها که برای احرام عریان شده و غسل میکنند و با جامه ی سپید به مهمانیه معبود با چه شوق و ذوقی میشتابند...
جهانم توست پناهم توست دستانت را اگر به من دهی، بی شک بهشت کمترین جایگاه من است.
من که هیچ، اصلا تمامِ جهان!
به تو بستگی دارد،
چشم که باز کنی، صبح میشود...
لبخند هم که بزنی، بخیر هم میشود...
میگویند اشتباهت را تکرار نکن، دل اگر عاقل بود که اشتباه نمی کرد، دوستت دارم و بر این اشتباه مکرر در مکرر تکرار م...
متولد مهرم ؛
و ایمان دارم عاشق مهربان است مثل مهر ابان پاییز که رنگها را رنگ باخته و به زیر پا کشیده تا مهربان می شود و به عشق خود اذر میرسد...
مهربان که باشی عشق تو را خواهد یافت...
لبهای تو خرمالویست، نمیدانم چرا در شهر ما نمی روید...